طلسم و انواع آن
بروزرسانی شده در تاریخ: ۲۹ بهمن ,۱۳۹۳
طلسمها:
طلسم به معنای توهم هست که اگر بتوانی بر آن قالب شوی ، موفق می شوی و اگر نتوانیبر آن قالب شوی ضربه میخوری.
طلسم به دو قسمت کلی تقسیم میشود:
۱-طلسمات قبل از اسلام
۲-طلسمات بعد از اسلام
طلسمات قبل از اسلام مانند: طلسم آتش ، طلسم باد ، طلسم آب ، طلسم رعد و برق ،طلسم ژدها و طلسم شیطان که طلسم شیطان از سخترین طلسمات است و هر کسی نمیتواند به راحتی بر آن غالب شود. طلسمات بعد از اسلام که طلسم مورچه و طلسم رتیل ، طلسم عقرب ، طلسم مار ، طلسم جن تعدادی از آنها هست.طلسم سنگ . طلسم سگ طلسم در طلسم غیب شدن یا نابود کردن و … که بغیر از طلسم شیطان و اژده ها راه گشایی در بغیه طلسمات ساده است و فقط این دو طلسم خیلی سنگین هست و طلسم شیطان بسیار خطرناک و کار هر کسی هم نیست کلیه طلسمات شرایطی دارد که با آنها باطل میشود و با دونستن این شرایط کار بسیار آسان میشود.طلسمهای قبل از اسلام را میتوان با مسائل بعد از اسلام نیز باطل کرد. بطور مثال بسیاری از طلسمات با ده قاف یا چهل کاف یا شصد قاف باطل میشود.برای طلسمات دو تا مسال میزنم که بدانیم اصلا با طلسم روبرو شدیم یا نه. فرض میکنیم در جائی کار مکنیم که به آب خوردیم و کار مشکل میشود. اگر در آّب رفتیم و بیرون آمدیم و دیدیم خشک هستیم این طلسم است و اگر بیرون آمدیم و خیس بودیم این طلسم نیست بلکه به آب واقعی خوردیم یا در جائی که احساس میکنیم طلسم مار دارد باید یکی از مارها رو بگیریم اگر از دستمان رد شد و نتوانستیم آن را بگیریم طلسم است و اگر توانستیم آن را بگیریم.
تله نیز به دو دسته تقسیم میشود.
تله هایی که به آنها بار میدهیم تا عمل کنند و تله هایی که ار آنها بار میگیریم تا عمل کنند.
که هر دو به صورت مکانیکی عمل میکنند.
هر کدام از این دو نوع تله خود به انواع گوناگون تقسیم میشوند که کار کرد همه آنها به همین
شکل است.
برای این مبحث بیشتر از این توضیح نمیدم چون خودش یک دنیایی است و می توان چندین کتاب در مورد آن نوشت.
حیوانات
شاید نوشتن این مطلب در قسمت طلسمات درست نباشه ولی به خاطر اینکه مطالب زیر با گفتن ذکرهای مخصوص به واقعیت نزدیک میشود و با ذکر است که میتوان از اعضای بدن حیوانات استفاده کرد و همچنین اگر ذکر آن را بلد نباشی ارزشی نخواهد داشت ، تصمیم گرفتم که مطالب فوق را در قسمت طلسمات بنویسم.
مطلب بسیار گسترده است و هر هفته سعی مکنم مطالب پر باری در همینجا به آن اضافه کنم
اول حیواناتی که در این زمینه از همه مهمتر هستند رو براتون نام میبرم و به تدریج مطالب این حیوانات را اضافه میکنم.
به ترتیب اولویت مار مهمترین حیوان است و بعد از آن هدهد و بعد از آن جغد و بعد از آن گرگ و کفتار جزو مهمترین حیوانات هستند.
ملکه مارها:
اول از مارها براتون بگم.
مارها یک ملکه دارند که بین بیست تا پنجاه سانتیمتر هست و به رنگ سفید و بسیار ضریف و کوچک. به اندازه ای که میتوان به سادگی آن را با دست گرفت و له کرد. ولی به این سادگی هم نه یکم کار داره و اون اینکه ملکه مارها همیشه بر روی پشت یک افعی سوار هست و آن افعی ملکه مارها را از جائی به جائی میبرد. و در تمام ساعات روز و شب از آن حفاضت میکند.
کسی که بتواند این مار کوچک را زنده بگیرد از همه چیز دنیا بی نیاز خواهد شد و کسی که به این مار آسیب رساند قطعا نخواهد توانست که در این دنیا زندگی کند و کشته میشود.
این مار بسیار نادر است و آماری که از دیده شدن این مار وجود دارد از انگشتان دست کمتر است.
وقتی کسی ملکه مارها را به اسارت میگیرد میتواند برای آذادی آن هر چیزی تقاضا کند و مارهای دیگر برای پس گرفتن ملکه خود تقاضای شخص را براورده میسازند. و اگر این مار را به هر صورت از بین ببرید مارها با غریضه خود شما را پیدا و نابود میسازند.
اگه خاطرتون باشه چند سال پیش در شمال ایران یک خانه را مارها تسخیر کردند و صاحب آن را کشتند که حتی رسانه ها هم نشون دادند ولی هیچ کس نتوانست بگوید که هزاران مار از کجا سر از آن خانه در آوردند و دلیل آن چه بود که من امروز برای شما گفتم. و دلیلی نداشت جز از یبن بردین یکی از ملکه های مارها.
حالا از این مار کم یاب بیرون بیائیم و سراغ بقیه مارها برویم.
بزرگترین استفاده کننده از مارها درویشهائی هستند که به علوم غریبه آشنا هستند و کسانی که علم علوم غریبه دارند. البته اینطور فرض نکنید که با داشتن این علم هر ماری میشود کرد چون این علم بسیار پیچیده است و کسانی که به استادی این علم رسیده اند از دوازده خان آن فقط به هفت خان آن اشنائی دارند که تعداد این انسانها به عدد صد نمی رسد. ولی این افراد هر کاری که بخواهند میتوانند انجام دهند.
حالا یک مثال واقعی برای شما میزنم که به این علم آگاهی پیدا کنید و مارها را نیز بشناسید.
یکی از خواص مار
این اتفاق در سال هزار و سیصد و چهل هفت در کوهای دالاهو افتاده است و شخصی که این اتفاق برایش افتاده است فوت شده که مرد بسیار بزرگی بود. (خدا بیامرزتش).
از خدمت فرار کرده بود و در کوه دالاهو سردرگم بود و نمیتوانست راه را پیدا کند و از آنجا خلاص شود. کنار درختی نشسته بود و فکر میکرد که چه باید بکند که دید سه مرد با محاسن سفید و بلند از دور میآیند. وقتی نزدیک شدند و راوی را دیدند گفتند که اینجا چه میکنی؟
راوی گقت که در این کوها گم شده است.
آن سه مرد به راوی گفتند میتوانی چند روز برای ما غذا درست کنی و در عوض هر روز یک تومان مزد بگیری؟
راوی دید که این سه مرد برای هر روز میخواهند مزد یک ماه را به او بدهند. قبول کرد که برای آنها غذا درست کند و بعد آنها راه خروج از کوه را به او نشان دهند.
آن سه مرد نشستند جلوی کوه و شروع به گفتن ذکر کردند و راوی هر روز برای آنها غذا درست میکرد و آن سه مرد بدون خستگی و خوابیدن هفت روز به کار خود ادامه دادند.
روز هفتم راوی دید که ماری از دل کوه بیرون آمد و بطرف آن سه مرد میآید.
از ترس داشت سکته میکرد.
سعی کرد که به آنها بگوید که متوجه شد آنها خودشان میدانند.
راوی دید که مار به این سه مرد نزدیک شد و سرش را روی پای یکی از این مردها گذاشت و این سه مرد همانطور که با صدای بلند ذکر میگفتند سر مار را از بدنش جدا کردند و ذکر به پایان رسید.
بعد از آن دم ما را نیز جدا کردند و به راوی گفتند که از این مار برایشان آبگوشت درست کند.
راوی در دل گفت: اینها رو باش میخوان آبگوشت مار بخورند.
راوی رفت و شروع به پختن آبگوشت مار کرد که یکی از این مردها به راوی نزدیک شد و گفت کار ما تمام شده است و پس از خوردن ناهار و شستن ظرفها راه میافتیم و میرویم.
آبگوشت حاظر شد و این سه مرد بر عکس همیشه به راوی غذا تعارف نکردند و تا ته این آبگوشت را خوردند و به راوی گفتند که ظرفها را بشور که راه بیفتیم.
راوی شروع کرد به شستن ظرفها وقتی که داشت ظرفها را می شست با خود گفت مگر این آبگوشت چه مزه ای داشت که این سه نفر با ولع آن را خودند و به من هم ندادند. دستش را به ته ظرف آبگوشت برد و به پیاله کشید و به دهن گذاشت تا مزه آن را بفهمد.
ناگهان دید که ته رودخانه را میبیند.
به کوه نگاه کرد دید که داخل کوه را نیز میبیند.
به هر چیزی که نگاه میکرد داخل آن را میدی. که یکباره وحشت کرد و به آن سه مرد گفت که داخل همه چیز را میبیند.
آنها گفتند که نگران نباش و داروئی به راوی ما دادند و او بیهوش شد و وقتی به هوش آمد دید که دیگر داخل هیچ چیزی را نمیبیند.
آن سه مرد هفت تومان پول و آدرس خروج از کوه را برایش گذاشته بودند و رفته بودند.
راوی ما تازه فهمید که چه اشتباهی کرده است و چه علمی را از دست داده است.
این یکی از مواردی بود که از مار استفاده میشود.
مهره مار:
یکی از مطالبی که در مورد آن بسیار شنیده اید مهره مار است.
مهره مار چیست ؟
وقتی یک مار نر و یک مار ماده با هم جفت گیری میکنند ، هر کدام یک مهره میاندازند که به آن مهره مار میگویند.
مهره مار از پشت کردن مار نر و ماده افتاده میشود. وقتی این دو مهره را در زیر پوست دست چپ و راست فردی بگذارند میتوان از جمله طرف مهره مار داره استفاده کرد.
وقتی مهره ها گذاشته میشود دستها کمی عفونت میکند و چند روز بعد مهره ها آب میشود و عفونت دست خوب میشود و شخص مانند کذشته خود میشود با این فرق که الان همه دوستش دارن ، بهش احترام میگذارند ، توجه خاصی به او میشود ، هر چیزی که بخواهد فراهم میشود ، هر مطلبی که بگوید گوش میشود و انجام میشود و خلاصه هزار خاصیت دیکر دارد.
برای زنهائی که مهره مار دارند و مرد هائی که مهره مار دارند اسیر کردن هیچ دلی هیچ مشکلی ندارد و فقط کافیست دهن باز کنند و یک کلام بگویند.
خیلی از مردم به اشتباه فکر میکنند و میگویند وقتی که دو مار با هم جفت گیری میکنند دو مهره مارها روی هم میافتد و این دو مهره همان مهره مار است و مار را برای بدست آوردن این دو مهره میکشند که این درست نیست و مهره مار همانی است که من گفتم.
اگر مهره مار واقعی پیدا شود قیمت آن در حدود چهل میلیون تومان است.
همیشه توجه داشته باشید که مهره هائی عمل میکنند که از دو ماری که با هم جفت گیری کرده اند بدست آید. بفرض اگر شما وارد مکانی شوید که جای جفت گیری مارها بوده است مهره مار بسیار است ولی نمیتوان تشخیص داد که کدام اینها با هم جفت است. پس باید هنگام جفت گیری مار حضور داشته باشید و دو مهره را بردارید.
مهره مار به تنهائی کاری انجام نمیدهد و باید به آن ذکری خوانده شود که البته بسیار ساده است و وقتی این مهره ها را داشته باشید خیلی ها میتوانند روی آن ذکر بخوانند.
پس تا حالا سه مطلب در باره مارها گفتیم و به تدریج به آن اضافه میکنیم. در همین جا
موکل در حفاری
بخونید تا تو حفاری گمراه نشوید
با سلام
پس از مدتها میخوام یک مطلب بنویسم. باور کنید که اینقدر گرفتارم که فرصت تایپ مطالب رو پیدا نمیکنم. مطلب امروز در مورد کسانی هست که با موکل حفاری میکنند.
اول یک مطلب رو بگم: داشته های هر کسی چه از نظر مالی چه از نظر فکری نشان دهنده تلاش اون شخص در زمینه ای که فعالیت کرده است هست. بگذریم از کسانی که یک شبه پول دار میشن و یا شانس دارند و یا خداوند به آنها عنایت میکند ولی در کل جامعه یک شبه پول دار شدن یا یک شبه عالم شدن به غیر از تقدیر خدا مرسوم نیست.
حال این رو گفتم تا بعد بهش برسیم.
بعضی از حفار ها هر وقت میخوان به حفاری بروند شخصی رو که موکل دارد و بگفته خودش میتونه زیر زمین رو ببینه (کار دستگاه رو انجام بده) و طلسمات و تله ها رو باطل کنه رو به دنبال خودشون میبرند. و شروع به حفاری میکنند. اون پیر میاد و عین نسخه شما رو در زیر زمین براتون تشریح میکنه بصورتی که باور میکنید که چه چیزی دیده است. حتی تا چین های دامن مجسمه و تعداد مروارید های گردنشو میشمره و بهتون میگه.
اون پیر دوروغ نمیگه. با احضار میتوان این کار رو کرد.
کسانی که موکلین قوی دارند و زحمات بسیاری در این راه کشیدند میتونند حتی زیر زمین رو توسط موکلشون ببینند و تشریح کنند ولی هیچ وقت انسانهای موفقی در این کار نیستند.
روایات میگن وقتی جنسی یکصد سال در زیر زمین بماند این جنس جزو مهریه عجاین هست. و شما بمن بگوئید کی مهریشو دو دستی تقدیم من و شما میکند؟
تا وقتی که شما عجاین رو آگاه نکنید میتونید این جنس را بردارید (بدزدید) ولی وقتی رو یک کاری احضار زده بشه و عجاین آگاه بشن دیگه شما صاحب هیچ چیزی نیستید.
تعداد کسانی که با موکل بار از زیر زمین بیرون آورده اند به تعداد انگشتان دست است و اینها انسانهائی شناخته شده بودند که این کار را هم برای خودشان انجام نداده اند و فکر مال دنیا نبوده اند و اون نیز به دستور خداوند انجام شده است.نه من و شما که فکر پر کردن جیبمون هستیم.
اگر میخواهید در حفاری موفق شوید هیچ وقت علم رو کنار نگذارید و به چیزهائی مانند جادو و موکل نپردازید ، چون نه تنها موفق نمیشید بلکه ضربه هم میبینید.
اگر کسی رو پیدا کردید که با موکل باری از زیر زمین بیرون آورد آدرس بدید که من هم دستش رو ماچ کنم و هم مرید اون بشم.
حالا یکی از دلائلی که نمیتوان با موکل موفق بود آگاه شدن عجاین هست که اجازه نمیدهند دفینه را جا به جا کنید.
دومین مطلب در مورد موکل. ما موکل رو به دو قسمت کلی تقسیم میکنیم .
اول عنایتی و دوم بدست آوردنی.
موکل عنایتی موکلینی هستند که کلامشان از کسی به شخص دیگر داده میشود یا به صورتهای دیگر به یک فردی این موکل عنایت میشود.
با موکلی که به کسی عنایت شود شاید (شاید) بتوان دفینه ای رو از زیر خاک بیرون آورد که اون هم مطمئن باشید برای موکل نیست و برای این هست که خداوند در بین بندگانش به شما با دیدی متفاوت نگاه میکند و در درگاه او عزیز تر از دیگران هستید. چه بسا اگه موکل هم نداشتید دفینه ای در طالع شما نوشته شده بود.و این کار هم اگر اتفاق بیفتد فقط یک بار است در زندگی شخصی که به آن عنایت شده است.
قسمت دوم موکلینی هست که با چله نشینی های فراوان بدست میآورید ، یعنی تلاشی برای بدست آوردن موکل میکنید.
اول این رو اضافه کنم که در این کار شما میخواهی جنی رو به زور دعا به اسارت بگیرید. و هیچ کس دوست نداره به اسارت بره مگر اینکه مجبور بشه و اسیر هر جائی که بتونه ضربه ای وارد کنه این کار رو خواهد کرد.
شرایط چله نشینی بسیار سخت است. چیزی که در مردم باب هست میگویند تمام اعضا و جوارح بدن باید چله باشند که البته شرایط چله نشینی از این حرفها بسیار سخت تر است (در عمل) ولی معنی آن بسیار ساده ، چله نشینی یعنی چه؟ یعنی ریاضت کشیدن. چطور ممکنه که شما چله بشیندی و ریاضت ها بکشید تا موکلی رو بدست بیارید برای پول دار شدن یا باری رو از زیر خاک بیرون کشیدن یا قدرتمند شدن؟ اینها با هم منافات داره کسی که چله نشینی میکنه دیگه دنبال مال دنیا نیست. کسی که چله نشینی میکنه پول و قدرت براش معنی نداره.
برای همین هست که میگم با موکل نمیتوان موفق شد. چون از بنیان تا انتها با مال دنیا منافات داره.
گوش به حرف مردم ندید و اگه کاری برای حفاری دارید با موکل خرابش نکنید
هیچ چیزی در دنیا جای علم رو نمیگیره و کسانی که میخوان موفق بشن باید با علم دنیا به مال دنیا برسند.
پیر ما یک لشکر موکل داشت که هر چیزی میخواست براش فراهم بود و فقط یک با با موکلی که به خودش عنایت شده بود توانست موفق شود و پس از چند سال زندکی دنیائی خودش رو به باد داد برای اینکه میخواست به ته این قضیه برسه و بعد هم که به انتهای قضیه رسید، بوسید و گذاشت کنار.
اگه خواستید عمرتون رو تو این راه تلف کنید یک نگاهی به دعا نویسان محلتون بندازید که تازه اینها زرنگاشن که سر مردم رو کلاه میزارن و زندگی خودشون رو میگذرونند.
هیچ وقت فکر نکنید که شما میتونید در این را از طریق اکتسابی به جائی برسید که امکان پذیر نمیباشد. آخر کار تمام کسانی که میخواهند علم علوم غریبه رو کسب کنند دعا نویسی هست.
اگه خداوند بهت عنایت کرد برو دنبالش ، اگه نه ببوسش و بگذارش کنار.
کلمه عنایت رو هم براتون یک مثال بزنم.
نشونه بارز عنایت پرفسور میرزائی هست که رفت شاولین کنگ فو یاد بگیره و به شائولین راهش ندادند و دو روز جلوی درب شائولین زیر بارون نشست و وقتی برگشت ایران قوی ترین سبک کنگ فو جهان رو به نام کنگ فو توا نوشت و به علوم غریبه کاملا واقف شد. این یعنی عنایت.
کلام آخر رو بگم : با موکل نه موفق میشید نه نتیجه میگیرید. دوزار پول خرج کنید و یک دستگاه حرکت دهیدی تا نتیجه بگیرید. من امتحان کردم . با کسی که واقعا میتونست زیر زمین رو تشریح کنه ولی دریغ از یک سکه مسی بی ارزش. که بشه با موکل در آورد.
به امید موفقیت برای شما.
پیر مرد ژنده پوش
مردی بود مومن که به بارگاه امام سوم شیعیان رفت. امام حسین و چهل سال در گلدسته بارگاه امام حسین عبادت کرد.
بعد از چهل سال عبادت یک روز امام حسین به این مرد میگوید: خواسته ات چیست که چهل سال در گلدسته بارگاه من عبادت کردی؟
پیر مرد میگوید من یک موکل میخواهم. و امام حسین در جواب پیر مرد به او میگوید موکل من مال تو.
پیر مرد خداحافظی میکند و به سمت شمال ایران به راه می افتد تا به منزل خود برود. در میان راه کاروانی را میبیند که به سمت مکه و برای زیارت خانه خدا میروند. با خود میگوید من هم با این کاروان به زیارت خانه خدا بروم و به راه میافتد.
در میان راه آب کاروان تمام میشود و تمام افراد کاروان داشتند از بی آبی جان میدادند و تلف میشدند که پیر مرد موکل خود را احضار میکند و به او میگوید این کاروان به زیارت حج میرود و همه از بی آبی رنج میبرند و من از تو میخواهم آبی برای آنها فراهم کنی.
موکل آب را برای کاروان فراهم میکند و کاروان به زیارت خانه خدا میرود و پس از زیارت کوله بار خود را میبندند و به سمت ایران به راه می افتند. پس از چند ماه پیاده روی به جائی میرسند که در آنجا طائون وجود داشته و افراد کاروان یکی یکی مریض می شدند و میمردند. پیر مرد باز هم موکل خود را میخواهد و از او داروئی میگیرد تا از مریض شدن و مردن افراد کاروان جلو گیری کند و همه به سلامت به ایران باز میگردند.
چندین سال بعد از این پیر مرد که موئد مرگش فرا میرسد به یکی از مریدانش میگوید من موکلی دارم که موکل آقام امام حسین هست و مرگ من نزدیک هست و این موکل رو به تو میدهم و از تو میخواهم که در راه درست از آن استفاده کنی.
پیر مرد موکل را به مرید خود میدهد و میمیرد.
چندین سال از این جریان میگذرد و مردی که مرید پیر مرد بود به مشکلات مالی فراوان بر میخورد و زندگی به او تنگ و تلخ میشود. یک روز به خود میگوید از موکل پیرم استفاده کنم تا زندگیم روبه راه شود ولی بعد از چند لحضه پشیمان میشود و پیش خود میگوید که: اگه این موکل میتونست کاری انجام دهد پیر من ژنده پوش و بیچاره نبود و از موکل استفاده نمیکند.
چند سال دیگر میگذرد و تصمیم میگیرد موکل را امتحان کند و کلام را به زبان جاری میکند و موکل حاضر میشود. مرد به او میگوید اول برایم یک سفره بینداز که از گشنگی مردم و موکل سفره ای برای او پهن میکند که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد در آن بود و مرد شکمی سیر میخورد و بعد از آن هر روز کارش این بود که با موکل بار در بیاورد و مال اندوزی کند.
تا یک روز پیر به خواب چند تن از مریدانش میآید و به آنها میگوید بروید و موکل آقا امام حسین را از دست این مرد نجات دهید که موکل را بیچاره کرده است و به آنها میگوید که چه بگویند تا آن مرد چه جواب دهد و موکل آزاد شود. مریدان پیر مرد اینکار را میکنند و موکل را آزاد میکنند.
این پیر مرد کسی نیست جز حضرت خیرالحاج که مقبره ایشان در شیطان کوه لاهیجان است و یکی از مردان با ایمان و نیک خداوند بود.
حضرت خیرالحاج فقط دو بار از موکلی که امام حسین به او عنایت کرده بود در طول زندگی خود استفاده کرد و آن هم برای کمک به مردم نه برای مال اندوزی در صورتی که در قبل گفتم فقط با موکلی میتوان بار از زمین در آورد که عنایتی باشد نه موکلی که با چله نشینی آن را بگیرید. و این یعنی اینکه کسی که به این درجه از علم برسد دیگه نیازی به مال دنیا ندارد.
متاسفانه در چند روز اخیر هر کسی به من ایمیل زده در این مورد سوال کرده و من گفتم با یک حکایت جواب دوستان را بدهم.
اگه دوستان قانع شدند که هیچ ولی هر کسی قانع نشد به سوال زیر من جواب دهد و یک بیت شعر زیر و یک جمله نوشته شده را برای من تفسیر کنه و بفرسته.
شیر و آهو
شیر ماده به خاطر اینکه بتواند به بچه هایش شیر دهد به شکار میرود ، بچه های شیر نگران شکار کردن مادرشان هستند تا مادر شکار کند و برگردد و بتواند به آنها شیر دهد.
آهو هم به چرا میرود تا چرا کند و علف بخورد و برگردد تا بتواند به بچه هایش شیر دهد و بچه های آهو نیز نگران مادرشان هستند تا چرا کند. بچه ها نگران مادرشان هستند که مبادا شکار شود و نتواند برگردد و به آنها شیر دهد.
حال به من بگوئید شما از کدام تیره هستید؟ آیا توله شیر یا توله آهو؟
این سوال من بود و حالا یک بیت شعر و یک جمله.
یک محلی است در اسپند شاه ، ای برادر خوب کن آن را نگاه
در نگاه اولی چیزی بگیر ، در نگاه دومی چیزی بده
ما کلید طلائی را در گردن خرگوش سفید نهادیم