ادامه مراحل خاکسپاری در ایین تدفین و برخی مسائل مهم(فساد،سوزاندن،نگهداری بدن)

ادامه مراحل خاکسپاری در ایین تدفین و برخی مسائل مهم(فساد،سوزاندن،نگهداری بدن):

نمایش دادن متوفی: جنازه توقیف شده
جدا از نمایش تنبیهی (یا توهین به جنازه) در مورد مرگ بد، زمانی که شخص متوفای بی ارزش از آیین خاکسپاری محروم می‌شود، نمایش دادن جنازه نمایانگر پاک‌ترین نیت‌ها (در واقع ارزش دادن به جنازه) است. در جوامع سنتی که مرگ امری عمومی است کل جامعه را درگیر می کند و نمایش جنازه تقریبا یک قانون عام است. جنازه روی یک تخته یا تخت تدفین یا حتی روی یک تابوت قرار می گیرد و در فضای باز یا آویزان از درخت  یا در وسط روستا روی یک داربست گذاشته می‌شود. این نوع اقدامات بسته به باورها و مناطق مختلف متغیر است. اما در اغلب آنها متوفی در هر وضعیتی که قرار بگیرد تمامی علایمی که نشان می دهد او از چه کارکرد اجتماعی‌ای برخوردار بوده، همراه اوست. در سنگال، شخصی که از قبیله دیولا بمیرد طوری به نظر می‌رسد که او هنوز زنده است آنچنان که لباس‌های زیبایش هنوز همراه اوست. مثلا اگر او شکارچی بوده تیر و کمانش با اوست یا اگر کشاورز بوده، بافه برنج و ابزارهای مخصوص کشت در کنارش است. شاخ و سر گاوی که او در دوران حیاتش قربانی کرده را کنار جنازه می گذارد تا نشان دهند که او فرد متمکنی بوده است. برخی اوقات متوفی را در میان رمه او نمایش می‌دهند. این رسم در میان کارامویونگ های اوگاندا و برخی سرخپوستان آمریکای شمالی رواج دارد.

طول مدت نمایش متوفی به حسب ثروت او تفاوت دارد. در میان دایاک های برونئی این کار بین یک تا شش سال طول می کشد. رسم دیگر آن است که متوفی را از سر یا از پا به اسبی که به او تعلق داشته آویزان می کنند. نمایش متوفی کارکردی دوگانه داشته است. یکی اینکه به خود مرده نشان دهند که او برای خانواده محترم بوده که او را در بهترین حالتش نمایش می دهند و دیگر اینکه به او نشان دهند که او در نقشی که در گروه ایفا می کرده، الگو بوده است. تکریم متوفی از آن جهت است که او ماموریت خود را به انجام رسانده است. در میان قبایل توراجا هنوز هم برای مردگان طبقات عالیه از تمثال و مجسمه استفاده می‌کنند. این مجسمه که بر اساس ضوابطی کاملا دقیق از چوب گیاه درختِ نان ساخته می شود، باید تا حد امکان شبیه متوفی باشد. متوفی پس از آنکه در لباس مخصوص مرده قرار گرفت و به زیورآلات مخصوص مزین شد، تازه موضوع  آیین‌های متعدد می‌شود که در آنجا به نوبه خود زنده می شود و مهیای مردن می شود. در پایان یک مراسم طولانی، جنازه در کفن پیچیده می شود و روی تخته‌ای گذاشته می شود که زیر آن تائو‌تائو( تمثال یا مجسمه متوفی) قرار دارد، سپس هر دو بر قربانی بوفالو نظارت و سهم خود را از آن دریافت می کنند. سرانجام زمانی که جنازه برای آخرین بار به گور بازگشت، نمادش به طور دایمی در نزدیکی گور نمایش داده می شود. در غرب امروز، جنازه مومیایی شده در حالتی در خانه‌های تدفین قرار می گیرد. این کار از طرفی،  پناه دادن به کسی است که دیگر زنده نیست و از طرف دیگر، تسهیل امر سوگواری با حفظ تصویری بهتر از شخص راحل است: مامور کفن و دفن نشان مرگ را برای مدتی زنده نگه می‌دارد و این احساس را پدید می‌آورد که متوفی در کمال امنیت آرمیده است. نکته اساسی آن است که شخص متوفی باید برای خانواده‌اش  قابل شناسایی باشد (جنازه از ریخت افتاده، با جنازه مفقود تفاوتی ندارد). قطعیت مرگ متوفی، بسی آسان‌تر از عدم قطعیتی است که حول فقدان و سکوت او وجود دارد. از این جهت مراسم عزاداری هم برای متوفی و هم برای بازماندگان او تسکین‌دهنده و تسلی‌بخش خواهد بود. امر مقدس و نامقدس در اینجا به هم آمیخته‌اند. در اسپانیا اذکار و اورادی خوانده می‌شود. مردم از متوفی سخن می‌گویند چون سخن گفتن از او به معنای دوباره با او بودن است. اگر هم بعضا در مکالمات طنز و لطیفه‌ای مطرح می شود این نه از روی بی احترامی به متوفی بلکه صرفا از سر برقراری ارتباطی خوشایند با اوست. این مراسم‌های سوگواری در شکل افراطی آن تقریبا به شکل جشن‌های چندروزه برگزار می‌شود. دلیل این امر آن است که در برخی روستاها همسایگان نزدیک نانی به نام تورتاس(بریُوش) می‌پزند که فقط در جشن‌ها و عزاداری‌ها خورده می‌شود. زمانی که عزاداران به ویژه زنان وجود دارند، بسیاری چیزها آسان‌تر می شود از جمله ابراز احساسات خالصانه و یکدست را از طریق مدحِ متوفی، دعوت به بازگشت در میان بازماندگان، بیان داغی که متوفی با رحلتش بر دل خویشان نزدیکش گذاشته و توصیه‌هایی در مورد سرنوشت و زندگی پس از مرگ متوفی.

غذایی که به مرده می دهند
در برخی فرهنگ‌ها و میان برخی قبایل مانند آزتک ها مردم برای کمک به متوفی برای پیمودن سفری طولانی به همراه او غذا دفن می‌کنند. این غذا معمولا یک سگ کوچک چاق و یک بُز زرد مایل به قهوه‌ای است. این آیین تقریبا در تمامی فرهنگ‌ها به چشم می خورد و ناظر به این باور عام است که این غذاها و هدایا توشه‌ای است ضروری که به متوفی امکان می دهد تا در راه سفر به عالم نیاکان زنده بماند. قربانی‌هایی که هم‌زمان به متوفی تقدیم می‌شود نیز همین نقش را البته به شکل نمادین ایفا می کند.
در عین حال، کار پسندیده‌تری که انجام می‌گیرد غذای عامی است که تقریبا در همه جا در مراسم خاکسپاری می‌دهند. یک ضرورت عینی این کار را توجیه می‌کند آنهایی که برای تکریم متوفی و تسلی بازماندگان می‌آیند باید اطعام شوند. اهمیت این مراسم اغلب آن است که حالت جشن به خود می گیرد. در اکثر گروه‌های قومی، آیین‌های مختصر در زمان مرگ انجام می‌گیرد و مراسم خاکسپاری تا زمانی به تعویق می افتد که برنج، شراب و گوشت قربانی به قدر کافی جمع نشود. در اسطوره‌های کهن، مشارکت شخص متوفی وجود دارد یک صندلی، یا بخشی از غذا (غالبا بهترین بخش غذا) برای او کنار گذاشته می شود. هدف از این رسوم‌ مختلف، ایجاد حس یگانگی و نزدیکی با متوفی و متقاعد کردن بازماندگان از اینکه او به طور کامل نمرده است. در جوامع غربی، غذای مراسم خاکسپاری در واقع وسیله ای است برای تسکین آلام بازماندگان و تقویت پیوندهایی که آنها را در غیاب متوفی با هم متحد می‌کند. این غذا برای اجتماع زنده های گرسنه و پرچانه شبیه تولد است؛ اجتماعی که مرگ، آنها را جریحه‌دار و متالم کرده است. از حیث نمادپردازی، غذای مراسم خاکسپاری و در واقع راهی برای حفظ و نگاهداشت متوفی و بر همین اساس، جایگزینی برای مراسم آدمخواری است.

کنترل فساد
فساد جسد، توجیهی برای تمام آیین‌های خاکسپاری است. از هر چیزی برای نشان دادن، پنهان کردن، قدغن کردن، کند کردن یا سرعت بخشیدن به (دفن)جنازه استفاده می‌شود. زیربنای اصلی تمام این رویکردها به جنازه، فساد آن است و هدف، نگهداری متوفی در فضایی فسادناپذیر و خراب‌نشدنی است. بقایای جنازه (مومیایی، اشیای باقیمانده، خاکستر، یا استخوان‌ها) بدون استثنا در تمام تمدن‌ها حفظ می‌شود.

فساد سریع یا کنترل شده
شرایطی که جنازه در آن قرار می گیرد ممکن است در نهایت روند تجزیه آن را تسریع کند. نور خوشید یا حتی نور ماه و نیز آتش پردود نیز در این امر موثرند اما برخی اوقات نیز باور بر این است که جنازه  به پرندگان شکاری، گوشتخواران دیگر و یا مورچه ها تقدیم شود. در سنت تبتی، جنازه مثله شده و جلوی سگ‌ها انداخته می‌شود تا استخوان‌ها سریع‌تر از گوشت جدا شوند. اما جالب‌ترین نمونه در این رابطه برج خاموشان است که در قرن هفدهم در ایران توسط زردشتیان انجام می‌شد. طبق متون مقدس زند، جنازه ذاتا ناپاک است. و به هیچ وجه نباید چیزهایی که به آفرینش خیر تعلق دارند را آلوده کند. از این رو، رسم است که جنازه در مکانی دور قرار داده شود که محل رفت‌و‌آمد حیوانات گوشتخوار است. لاشخورها و کرکس‌ها پاک‌کننده‌هایی هستند که شخص متوفی را از گوشت فاسد نجات می‌دهند؛ گوشتی که عامل نفوذ اهریمن است. از اینجا عمل بنای برج هایی از سنگ به منظور جدا (ایزوله)کردن جنازه‌ها و دوری از آلودگی‌شان طی روند پالوده‌سازی آغاز می‌شود. درون برج خاموشان حفره‌ای است که دخمه نام دارد، در این دخمه سنگ صافی است که وسط آن چاله‌ای وجود دارد سوراخ هایی روبه بیرون از سه حلقه متحدالمرکز وجود داشته که جنازه از آنجا به داخل فرستاده می‌شد، مردها در قسمت بیرونی، زن‌ها در قسمت میانی و کودکان در قسمت مرکزی چاله قرار داده می شدند. در این مرحله استخوان‌های خشک شده به داخل چاله ریخته می‌شد و در اثر نورخوشید و آهکی که می‌پاشیدند استخوان‌ها پودر می‌شد. این چاله به ۴ کانال راه پیدا می کرد برای تخلیه آب باران که جمع و تصفیه می‌شد در چهار چاله زیرین که در آن کربن و شِن آن را زلال می کرد. بقایای اجساد به مرور زمان جمع می شد تا در یک محفظه نگهداری و از تمام ناپاکی‌ها پاک شود. این استخوان‌های پاک شده گواهی می‌داد که روح آماده مراسم های نهایی است.
همگان می‌دانند گورستان محلی است که در آن بقایای اجساد نگهداری و دفن می‌شود. ظرفیت زنانه و مادرانه زمین در واقع پاسخی است به خیالپردازی های کلی: «برهنه از دل مادر بیرون آمدم و برهنه به دل خاک باز خواهم گشت».  در اندیشه کیهان‌شناختیِ آفریقایی، تدفین در زمینِ مادر، منبع حاصلخیزی و محل استقرار نیاکان، معنایی کمابیش فلسفی و متافیزیکی به خود می گیرد. همین نمادپردازی، برای دیگر اشکالِ تدفین نیز به کار می رود. زمین در واقع بهترین محل برای تغییر و استحاله است. زمین نه تنها جایی است که دانه ها در آن در زمان کشت جای می‌گیرند، بلکه در تمامی مناسک گذر می تواند یک واسطه و وسیله باشد. جنازه در زمان خاکسپاری به او سپرده می شود. مراسم خاکسپاری به یک معنا می تواند زمین را استحاله کند. از این رو یهودیان تا زمانی که به مثابه یک قوم، ساکن و مستقر نشدند، مرده‌های خود را در زمین دفن نمی کردند. تدفین هماره با مالکیتِ زمین در ارتباط بوده است، یعنی بدون شک تدفین در سرزمین موعود، راهی برای نجات (و رستگاری) است.
توصیف طیف نامحدودی از انواع گورستان‌ها و قبرها مجال بیشتری می طلبد. از گورستان‌های دسته‌جمعی یا دخمه‌های تک‌نفره در ماداگاسکار گرفته تا گودال‌های ساده دوره مدرن. در بسیاری از نظام‌های خاکسپاری تمایزات بین طبقات اجتماعی هنوز هم کاملا محسوس است. موقعیت جنازه در گور نیز در جاهای مختلف، تفاوت دارد. به عنوان مثال به صورت خوابیده به پشت و به پهلو، قرار گرفتن به صورت جنین، حتی خواباندن به روی شکم که نمونه آن امروزه در مورد زنان زناکار انجام می‌گیرد، یا ایستاده در مورد برخی نظامیان یا قهرمانان غرب آمریکا. جهت قرار گرفتن جسد نیز اهمیت دارد. برای گروه‌های مهاجر رسم بر این است که آنها را به سمت زادگاه خود قرار دهند . برای مردمانی که در گذشته تولد را به طلوع خورشید منتسب می‌کردند و مرگ را به غروب خورشید، سر متوفی باید برای تولد دوباره به سمت شرق باشد. از سوی دیگر، مسیحیان قرون وسطا که می‌خواستند به خاک سپرده شوند، رویشان به جهتی بود که از آنجا نجات می‌آمد، سر را به سمت غرب قرار می‌دادند آنچنان که متوفی رو به اورشلیم داشته باشد. مسلمانان رو به پهلو و به سمت مکه دفن می‌شوند.
در هند و نپال از آنجا که خاکستر مرده را در رودخانه می‌ریزند، گورستان وجود ندارد و در آفریقای جنوب صحرا نیز گورستان چندان اهمیت ندارد. اما در جایی که گورستان وجود دارد، این محل همچنان سمبلی آمیخته با احساس است که بعضا سبب ترس، اندوه، آرامش و تامل می‌شود. در این رابطه، حکمت اسلام شایسته تحسین است که بر اساس آن، ساختار و کارکرد گور تاثیر تدریجی بین زنده‌ها و مرده‌ها را حفظ می‌کند. مقبره غالبا به صورت یک روضه (باغ) طراحی می‌شود. زمین آن غالبا وقف می‌شود اما در آن به روی همه باز است. مرده‌ها در زمین در کفنی ساده آرمیده‌اند و به تدریج به خاک بدل می‌شوند. مرده هم رو به طبیعت و هم رو به جامعه دارد. باور غالب این است که پیوند با اجساد مردگان تا پیش از روز قیامت وجود دارد و زیارت اهل قبور عملی پسندیده برای زنده‌ها محسوب می شود و علاوه بر این، این کار به سود آنها نیز هست. افزون بر این، گورستان از قدیم محلی برای پیاده‌روی نیز بوده است. زنان اغلب روزهای جمعه به آنجا می‌روند.

جلوگیری از فساد
صرف‌نظر از پدیده همچنان نادر انجماد _که در آن متوفی در مایه نیتروژن نگه داشته می‌شود تا زمانی که مردم بفهمند که چگونه او را به زندگی بازگردانند_ سه شکل رایج جلوگیری از فساد وجود دارد. آدمخواری، فساد و تبدیل شدن به کانی: رابرت هرتز(۱۹۷۰) بر تاثیر خاص آدمخواری تاکید کرد که سبب از بین رفتن وحشت تجزیه تدریجی و آرام جسد می‌شود و استخوان‌ها را تقریبا بلافاصله به حالت نهایی‌شان درمی‌آورد. تردید نمی‌توان داشت که هدف از آدمخواری جلوگیری از فساد جسد بوده است. از یک سو، خوردن گوشت جسد بلافاصله پس از مرگ آغاز می‌شده و چون گوشت معمولا پخته می‌شده، هنگام خوردن، جسد بوی تعفن نمی‌داده است. از سوی دیگر، تحقیقاتی که در مورد مردمان دارای سنت آدمخواری انجام گرفته بخوبی نشان از پایان این کار دارد. توربال‌های استرالیا می‌گویند با این روش، می‌دانیم که در کجا مرده وجود دارد و گوشتش فاسد نشده است. این دیدگاه در میان قبایل مرینا نیز رایج است. در سندی که در قرن گذشته به دست آمده چنین می‌خوانیم: «یکی از خویشان ما درگذشته است. حال با جسد او چه کنیم؟ چون او مردی بود که ما بسیار او را دوست داشتیم. برخی پاسخ دادند حالا که او مرده است، خاکش نکنیم بلکه او را بخوریم، چون مشاهده او در حالی که در زمین فاسد می‌شود، دردناک است».
آدمخواری روند تبدیل شدن به کانی را تقویت می‌کند اما نیت‌ها در خصوص جنازه در این رابطه به حسب اینکه اعضای خود خانواده آدمخواری کنند یا آدمخوارها افراد دیگر باشند، تفاوت دارد. آدمخواری توسط اعضای خانواده، ما را به طرح سنتی خاکسپاری دوگانه بازمی‌گرداند. در زمان اول، شخص مرده در خاک دفن می‌شود یا در شکم که در آنجا هضم انسانی گذار آن به تبدیل شدن به کانی را تسریع می‌کند. در زمان دوم، استخوان‌های باقیمانده جمع‌آوری شده و تدفین نهایی صورت می‌گیرد. به یک معنا، بلعیدن را می‌توان نوعی مومیایی تفسیر کرد که در واقع نوعی ثبت شفاهی است. اما در مورد آدمخواری توسط افراد دیگر، دست‌کم در مورد برخورد با بقایای جسد وضعیت متفاوت است. مراسم یا جشن آدمخواری ظاهرا حاکی از نوعی اتحاد (یا آمیزش) است و نظر به اشاره آن به اسطوره‌های آغاز خلقت، می‌تواند شکل مراسم عشای ربانی را به خود بگیرد که در آن نان و شراب، در واقع گوشت و خون است. در عین حال، نیروی حیاتی ای که لاشه دشمن را به حرکت درمی‌آورد، شبیه‌سازی می‌شود، استخوان‌ها و قسمت‌های غیر قابل خوردن آن رها می‌شود یا دستمایه خنده و استهزا می‌شود. سرخپوستان اقیانوس آرام در جنگل‌های آمازون پرو آلت تناسلی دشمن را به یک گردنبند می‌چسبانند و به گرد همسر شخص فاتح می اندازند. دستان مومیایی‌شده به عنوان قاشق استفاده می‌شود، استخوان‌ها به عنوان فلوت و جمجه رنگ و نقاشی شده را به عنوان زنگ در زمان انجام مناسک به کار می‌برند.

جنازه سوزانده شده
طبق بسیاری از اسطوره‌ها آتش پاک‌کننده، از همه چیز نجات‌بخش‌تر است. در بالی، مادامی که آتش جنازه را به خاکستر تبدیل نکرده، شخص متوفی ناپاک است. او همچنان منتظر است، روحش هنوز از بدن جدا نشده است. طبق بسیاری از باورها آتش نشانه تولید و تولد دوباره است. از طریق آتش می‌توان به سطح عالی‌تر وجود دست یافت. طبق اسطوره‌های یونان، هراکلس خود را تا تل هیزم کوه اوئِتا بالا کشید. در حال، زئوس به خدایان دیگر اعلان کرد که هراکلس می خواهد با آنها برابری کند. آتش او را از بخش انسانی‌اش خلاص و او را جاودان کرد و به  او الوهیت بخشید. نظیر همین موضوع را می‌توان در اوپانیشادها یافت. از این‌رو این، ناپاکی جنازه نیست که در شعار سوزاندن لحاظ می‌شود بلکه ناپاکی بدن و حال انسان است. خاکستر دلیل آن ناپاکی است. اگر بدن بی‌نقص و کامل باشد بدون خاکستر می سوزد.
سرنوشت بقایای جسد مختلف است. در ژاپن استخوان‌ها از قدیم در دو جعبه قرار می‌گرفتند که یکی از آنها در محل سوزاندن جسد دفن می‌شد و دیگری در روستای محل تولد متوفی به خاک سپرده می‌شد. در تایلند بخشی از بقایا در یک خاکستردان در خانه نگهداری می‌شود و بقیه در پای تل هیزم دفن می‌شود یا به رودخانه انداخته می شود. در هند، رسم بر این بوده که خاکستر مرده باید در قبر گذاشته شود. بعدها قانونی وضع شد که تا به امروز هم پابرجاست. از آنجایی که آتش پسر آب‌هاست، مراسم خاکسپاری ابتدا باید برای اولی و سپس برای دومی برگزار شود. همچنین، خاکستر و استخوان‌های سوخته نشده به آب و شیر گاو و شیر نارگیل آغشته و به رودخانه گنگ انداخته می‌شوند. همین شیوه در نپال و تایلند نیز انجام می‌شود. در آنجا رودخانه‌های مقدس، متوفی را به اقامتگاه آسمانی و ابدی‌اش هدایت می‌کنند. در بالی بقایای مرده پس از آنکه توسط نزدیکان او مرتب و با آب مقدس شسته و در پارچه‌های کتانی پیچیده و در نارگیل‌های خشک شده قرار گرفت و با گل تزیین شد، به دریا انداخته می شود.  سرانجام، مورد خاص قبیله یانوآما از قبایل سرخپوست ونزوئلاست که استخوان‌ها را پس از سوزاندن خرد می‌کنند تا همراه با نوشیدنی بر سر سفره‌ای دسته‌جمعی میل کنند.
سوزاندن می‌تواند شبیه تمامی شیوه‌های دیگر خاکسپاری باشد و مردمانی که مرده خود را می‌سوزانند از بسیاری جهات شبیه طرح کلاسیک  تدفین دوگانه اما با ابزارهای متفاوت و در زمانی کوتاه عمل می‌کنند.  آیین خاکسپاری اول _که مطابق است با عمل شعاری جدا کردن متوفی _ جنازه را آرام  و آن را تطهیر می کند؛ تطهیری که تنها از طریق روند فساد امکان پذیر است. خاکسپاری دوم که با بقایای پاک شده ارتباط دارد، با آیین‌های بازگشت متوفی به جایگاهش به آن سو تر از خانه منطبق است  و این در حالی است که سوگواری برای بازماندگان آغاز می شود.

حفظ و نگهداری از بدن‌ها
همگان از مومیایی کردن مصری‌ها آگاهی دارند. اما روش‌های سخت و طولانی‌ای که در مناسک اوزیری وجود دارد، شخص متوفی را همانند اوزیریس به خدا بدل می‌کند. قبل، بعد و حتی در میانه روند دخل و تصرف فنی، یک مراسم به غایت پیچیده برگزار می‌شود که بدون شک مدت طولانی این عمل شعاری و کثرت شرکت‌کنندگان آن را توجیه می‌کند. دعاها، نیایش‌ها و اوراد خاص نیز در زمان انجام هر یک از اعمال مومیایی توسط مومیاگران خوانده می‌شود. حیات پس از مرگ ممکن نیست مگر آنکه این مسایل به طور مفصل رعایت شود. روحانی مسئول مومیایی در پایان عمل مومیایی گریه‌کنان چنین می گوید: «تو نخواهی مرد، تو جوان خواهی ماند». سپس مراسم آخر برگزار می‌شود: باز کردن دهان. در چادر تطهیر یا ورودی قبر، حرکات سر و دست روحانی با تقدیم نذورات و قربانی‌ها به همراه قواعد دینی_جادویی انجام می‌شود. در پایان نیز روحانی صورت شخص متوفی را لمس می کند تا انرژی حیاتی را مجددا به او وارد کند.
افزون ‌بر این، مومیایی‌هایی که در آمریکای‌جنوبی کشف شده و اسناد و مدارک مورخان اسپانیایی تایید می‌کند که به عنوان مثال، اینکاها مرده‌های خود را مومیایی می‌کرده‌اند اما با این حال موفقیت فنی آنها در مومیایی به اندازه مومیایی‌های مصری نبوده، خاصه اگر بدانیم که امپراطوری اینکاها تقریبا به زمان ما نزدیک‌تر بوده است (اواخر قرون وسطا). بدن با عناصر و اجزای مختلف دیگر مانند عسل، صمغ کاج و علف دفن می‌شده و با نوعی رنگ گیاهی به نام روکو نقاشی می‌شده است. امعا و احشا نیز در ابتدا، خارج و در جایی نگهداری می‌شده است. اقلیم خشک و روش‌های تدفین (یک حفره در دیوار سنگی یا یک کوزه تدفین) برای نگهداری مناسب بودند.
حاکمان همانند فراعنه اشیایی بودند که باید به طور خاص از آنها مراقبت می‌شد. یک داستان مصور مربوط به قرن ۱۶ که نویسنده‌اش، هومان پوما (که اینکایی‌تبار است)، یک مراسم خاکسپاری سلطنتی را گزارش می‌کند. اینکای مومیایی‌شده به همراه علایم و نشانه‌هایش به مدت یک ماه در یک حالت قرار داده می‌شود. زنان و فرزندانش که مومیایی شده‌اند در کنارش قرار داده می‌شوند تا در جهان دیگر به او خدمت کنند. اگرچه این روش‌ها ابتدایی و بدوی بودند اما می‌توان گفت که مناسک دقیقی برای افزایش کارآمدی و تاثیر آنها انجام می‌شد. هدایا و نذورات آیین تدفین در کنار جنازه قرار داده می‌شد تا خشم شیاطین پلیدی را فروبنشاند که قصد تلاشی جنازه را دارند. در واقع، از آنجا که اصل حیاتی آیا در تمام اجزای جنازه باقی می‌ماند، فساد مربوط به تخریب فرد بود. از سوی دیگر اگر بدن حفظ می شد، روح مرده در یکی از اخلاف او تناسخ‌وار تجسد می‌یافت. این اعتقاد به تولد دوم ظاهرا وضعیت قرار گرفتن جنازه‌ها به صورت جنین در قبر را توجیه می کند. سخن رابرت هرتز پذیرفتنی است که مومیایی را یک نمونه کار خاص برگرفته از نوعی بازداشت موقتی در نظر بگیریم. اگر وقفه بین مرگ تا خاکسپاری نهایی با مدت زمان لازم برای تبدیل شدن به کانی یا تجزیه مطابق باشد، در این صورت بین آیین مصریان و برخی اقوام باستانی نوعی تقارن وجود خواهد داشت. تنها، زمانی که مومیایی تمام و بدن جاودان شد، در درون قبر گذاشته می شود و روح به سوی کشور آیلو پر می کشد و سوگواری بازماندگان پایان خواهد یافت.

لوئیس وینسنت توماس

ترجمه محمدحسین ناظمی

عجیب‌ترین مومیایی‌های تاریخ باستان‌شناسی جهان!!

عجیب‌ترین مومیایی‌های تاریخ باستان‌شناسی جهان:

مرده‌هایی‌که حافظه تاریخ هستند

اولین کلمه‌ای که پس از شنیدن کلمه مومیایی به ذهن شما می‌آید چیست؟ لابد تصویری از فیلم‌های هالیوودی؛ انسان‌هایی متعلق به دوره مصر باستان که با پارچه‌های به بدن آویخته و صورت‌های پوشیده شده با پارچه، به دل مخاطب خود وحشت می‌‌اندازند. اما در واقعیت مومیایی‌ها چیزی متفاوت با این تصویر فانتزی و کلیشه‌ای هستند.
شاید برای بسیاری سخت باشد که یک مومیایی واقعی می‌تواند کت و شلوار پوشیده با آراستگی هرچه تمام‌تر در جایی نشسته باشد. یا از دیگر سو شاید اصلا برای بسیاری ترکیب «مومیایی طبیعی» قابل هضم نباشد وقتی آنها همیشه تصور می‌کنند مومیایی‌ها همیشه بدنشان با مومیا یا فرآورده حیات بخشی برای زندگی ابدی که کاهنان مصر باستان به آن دست یافتند، اندود شده باشد.
در علم باستان‌شناسی، مومیایی‌های طبیعی در واقع انسان‌هایی هستند که به واسطه شرایط خاص اقلیمی و جغرافیایی پس از مرگ، اجسادشان به همان شکلی که در زمان حیات بوده بدون تجزیه محافظت شده و از خطر از بین رفتن محفوظ مانده‌اند.
شاید به همین سبب باشد که باستان‌شناسان از طریق مومیایی‌های طبیعی به رمز و راز‌های بسیاری از زندگی انسان‌ها در دوران مختلف پی‌می‌برند و شاید به همین علت باشد که انسان‌شناسی نیز یکی از زیرشاخه‌های اصلی علم باستان‌شناسی است.
در این مطلب برجسته‌ترین کشفیات علم باستان‌شناسی در زمینه مومیایی‌ها که پس از کشف، سر و صدای زیادی را نیز به دنبال داشته است، با هم می‌خوانیم. جالب اینجاست که مردان نمکی ایران هم براساس گزارش دانشگاه آکسفورد ازجمله مومیایی‌های مهم تاریخ باستان‌شناس جهان به شمار می‌روند.
مردان نمکی، برترین مومیایی‌های طبیعی
شاید اگر تیغ‌های بولدوزر معدن نمکی در چهرآباد زنجان نبود، بخش مهمی از تاریخ باستان‌شناسی جهان در حوزه مومیایی‌های طبیعی پنهان می‌ماند. کشفی که هرچند یک اتفاق ساده باعث آن شد، اما در ادامه همین اتفاق ساده فعالیت ماشین‌های بزرگ حمل سنگ نمک آسیب‌های زیادی به قدیمی‌ترین مومیایی‌های طبیعی جهان وارد کرد.
خاصیت شیمیایی نمک باعث می‌شود محیطی تجزیه‌ناپذیر برای نباتات به وجود بیاید و همین مساله باعث شد تا مردان نمکی نیز رویین‌تن شده و هیچ وقت تجزیه نشوند.
نمک در عصر باستان عنصری گرانقیمت و حیاتی برای مردم به شمار می‌رفت. گرچه استحصال نمک نیز در آن زمان مشکلات زیادی به همراه داشت و مردان قوی هیکلی را طلب می‌کرد که بتوانند از کوه‌ها بالا بروند و البته در میان معادن به کشف بپردازند. مردان نمکی ایران نیز همان کارگرانی هستند که نزدیک به ۳ هزار سال پیش برای استخراج نمک به معدن رفتند و دیگر باز نگشتند. تاکنون ۶ مرد نمکی در اطراف معدن چهرآباد زنجان کشف شده است.
چندی پیش ۸ نمونه از پارچه‌هایی که در لباس مردان نمکی استفاده شده است و همچنین بافت‌های نرم بدن آنها برای انجام آزمایش‌هایی که قدمت اجساد را مشخص کند به دانشگاه آکسفورد فرستاده شد که در انتها مشخص شد مرد نمکی شماره ۲ تقریبا همزمان با مرد شماره یک در ۱۸۰۰ سال پیش یعنی اواخر دوره اشکانی در معدن مدفون شده است.
بر خلاف تصوری که پیش از این وجود داشت نتیجه آزمایش روی مردان شماره ۳ و ۴ نیز نشان داد آنها حدود ۵۰۰ سال پیش از مردان شماره ۱ و ۲ یعنی تقریبا ۲۳۰۰ سال پیش و نزدیک به دوره هخامنشی در اثر ریزش معدن مرده‌اند. نتیجه آزمایشات حاکی از آن بود که معدن چهر آباد نخستین بار در حدود ۲۵۰۰ سال پیش مورد بهره‌برداری قرار گرفته و ۲۳۰۰ سال پیش نیز برای نخستین بار ریزش کرده است.
بر اساس عقیده باستان‌شناسان مردان نمکی شماره ۳، ۴ و ۵ در نخستین ریزش معدن کشته شدند و وقتی حدود ۵۰۰ سال بعد دوباره معدن به بهره‌برداری می‌رسد، یک بار دیگر ریزش کرده و مردان شماره ۱ و ۲ را زیر آوار مدفون می‌کند. مردان‌ نمکی به واسطه نوع مومیایی شدنشان نمونه‌ای کامل و بی‌نقص از مومیایی‌های طبیعی در دنیا به شمار می‌روند که حتی تنه به مومیایی طبیعی مرد یخی یکی از قدیمی‌ترین مومیایی‌های طبیعی جهان نیز می‌زنند.

مرد یخی اوتزی

موضوع بسیار ساده بود. ۵۳۰۰ سال پیش، مردی برای شکار به کوه می‌رود و البته نمی‌داند چند مرد برای قتلش به دنبال فرصت مناسبی می‌گردند. تمام ماجرای مومیایی طبیعی مرد یخی همین چند سطر بود.
باستان‌شناسان یخ زدن سریع در هوای بسیار سرد و بوران شدید را باعث مومیایی شدن مرد اوتزی می‌دانند.
مرد اوتزی (Otzi) که او را مرد یخی نیز می‌نامند، ۳۳۰۰ سال پیش از میلاد می‌زیست. او هم‌اکنون قدیمی‌ترین مومیایی طبیعی اروپا نام گرفته است. در واقع اوتزی نمونه بسیار خوبی برای نشان دادن پیشرفت‌های انسانی در عصر مس به شمار می‌رود.
جالب آن است که در کنار اوتزی ۵۳۰۰ ساله، یک تبر مسی نیز پیدا شده است. یک کمان با تیر و چاقویی در کنارش به همراه کفش‌هایی که بتواند روی برف با آن راه برود. همچنین باستان‌شناسان در کنار مرد یخی وسایل ابتدایی آتش درست کردن را نیز پیدا کردند.
باستان‌شناسان هنوز علت اصلی مردن این مومیایی ۵۳۰۰ ساله را کشف نکرده‌اند، اما تیری که در شانه وی فرو رفته، به دلایل فراوان علت اصلی مرگ او بوده است. روی انگشت شست دست این مومیایی طبیعی جای بریدگی عمیقی وجود دارد که پژوهشگران به دنبال کشف علت آن هستند.

جالب آن است آزمایش DNA از روی لباس این مرد یخ‌زده، خون ۴ نفر دیگر را نشان می‌دهد که باستان‌شناسان مدت‌ها به دنبال علت آن بودند. باستان‌شناسان معتقدند اوتزی بی‌نوا در حال نبرد با ۴ نفر بوده است و در نزاعی نابرابر به قتل رسیده است. باستان‌شناسان آخرین غذایی که مرد یخی خورده است را از معده او بیرون آوردند که بر همین اساس مرد بیچاره یخی در روز آخر عمرش تنها مقداری میوه به همراه مقداری جو و البته چرم بسیار نازکی از بز که کوهنوردان برای جلوگیری از گرسنگی می‌جوند، خورده بود و بس.

توت عنخ امون

منصفانه نیست وقتی از مومیایی‌ها حرفی به میان می‌آید، یادی از توت عنخ امون مصری نشود.
در علم باستان‌شناسی مومیایی‌های طبیعی در واقع انسان‌هایی هستند که به واسطه شرایط خاص اقلیمی و جغرافیایی پس از مرگ اجسادشان به همان شکلی که در زمان حیات بوده بدون تجزیه محافظت می‌شوند
در سال ۱۹۲۲ باستان‌شناس انگلیسی به نام هوارد کارتر هنگام حفاری‌های باستانی در نزدیکی الاقصر، مقبره توت عنخ امون را کشف کرد. توت عنخ امون از فرمانروایان سلسله هجدهم مصر بود که در حوالی سال ۱۳۴۸ پیش از میلاد به سلطنت رسید. جسد مومیایی شده این فرعون در تابوتی به طول ۱۸۰ سانتی‌متر قرار داشت که حاوی ۱۰۶۵ کیلوگرم طلا بود. روی نوارهای صورتش، صورتک بسیار زنده‌نمایی از طلا و پر از جواهرات قرار داده بودند. مجموعه شگفت‌آوری از انگشتر و گردنبند و طلسم و زینت‌آلات نفیس در لابه‌لای پارچه‌های کفن یافت شد. اندام‌های داخلی بدن فرعون را در آورده و پس از مومیایی کردن در یک صندوق جداگانه از جنس رخام گذاشته بودند. مومیایی و تابوت هنوز در مقبره هستند و طلا و جواهرات در موزه ملی مصر سال‌هاست در قاهره به نمایش گذاشته شده‌اند.

موزه مومیایی‌ها در مکزیک

دیدن یک مومیایی شاید به تنهایی وهم برانگیز باشد، حال اگر قرار باشد موزه‌ای از مومیایی‌های تاریخی در مقابل انسان قرار بگیرد، دیگر بحث از یک وهم کوچک فراتر می‌رود. موزه مومیایی مکزیک که فعالیت رسمی خود را از سال ۱۸۶۵ آغاز کرد و البته تا سال ۱۹۵۸ فعالیت داشت، همین موزه تاریخی است. شکل‌گیری این موزه نیز در جای خود قابل توجه است.

سال‌ها پیش در شهر کوچک گوآنا خوآتو در مکزیک مقرراتی وضع شد تا از خویشاوندان مرده‌هایی که دارای قبر رسمی در گورستان شهر هستند، مالیات اخذ شود. اما خویشاوندان مردگان تنها به مدت ۳ سال توانستند مالیات قبرهای خویشاوندان خویش را بدهند و سپس تصمیم گرفتند قبرهای خویشاوندان خویش را بشکافند و جنازه‌ها را برای دفن در گورستانی دیگر بیرون بکشند.
اما آغاز این کار در ۹ ژوئن ۱۸۶۵ با موضوعی خارق‌العاده همخوان شد. آنها در گوشه‌ای از گورستان به طور اتفاقی با تپه‌ای از جنازه‌های مومیایی شده که به صورت کامل مومیایی شده بودند، روبه‌رو شدند. همین مساله باعث شد سیل باستان‌شناسان به این محل روانه شود. تمام اجساد تاریخی کشف شده در این محل با مایع مومیایی اندود شده بودند که نشان از سبقه تاریخی در این محل می‌داد.
کشف مومیایی در مکزیک صحبت جدید بود، اما بسیاری بر این عقیده بودند که این مساله می‌تواند مومیایی کردن در امپراتوری اینکاها را به اثبات برساند. این امپراتوری زمانی بخش بزرگی از آمریکای جنوبی از جمله پرو و بولیوی امروزی تا مرکز شیلی و بخش‌هایی از آرژانتین را در برمی‌گرفت که ۱۵۳۲ میلادی با تهاجم اسپانیایی‌ها فروپاشید.
برای بسیاری شگفت‌‌آور بود که گورستان محلی این شهر تمامی جنازه‌های مومیایی شده را در زیرزمینی نگهداری کرده است؛ اما چیزی نگذشت که راز این مومیایی‌های تاریخی نیز کشف شد. همه این مومیایی‌ها مومیایی‌های طبیعی بودند که بر اثر نوع اقلیم و جغرافیای این شهر به طور طبیعی مومیایی شده بودند.
شاید برای بازدیدکنندگان از این موزه (قبرستان) بازدید از یک مومیایی کودک بیشتر از دیگر مومیایی‌ها قابل توجه باشد. این مومیایی در واقع در جهان به عنوان کوچک‌ترین مومیایی دنیا شناخته می‌شود. این مومیایی کمی بزرگ‌تر از یک قرص نان است و به طور طبیعی مومیایی نشده و باز هم رازهای بسیاری را در مقابل باستان‌شناسان قرار داده است.

مومیایی راهب ژاپنی

مومیایی‌ها شاید در تاریخ باستان‌شناسی ژاپن جایی نداشته باشند، اما این کشور چند مومیایی طبیعی دارد که از چند هزار سال قبل با عنوان مومیایی‌های راهب شوکوشینبوتسو (Sokushinbutsu) شناخته می‌شوند.
مومیایی شینویوکای شونین Shinnyokai Shonin مشهورترین این مومیایی‌های تاریخی است که در مقبره دایینیچی بو در کوه مقدس یودون نگهداری می‌شود.
بر اساس تحقیق باستان‌شناسان، این مومیایی باستانی به نوعی خود مومیایی شده است، زیرا براساس رسمی قدیمی در آیین بودا او می‌بایست برای جاودانه شدن در ۳ سال آخر عمرش تنها خشکبار و غلات ویژه و پوست و ریشه درختی خاص را مصرف کرده و تنها چایی سمی را می‌نوشید که از شیره ضعیف شده درختی به نام اوروشی تهیه می‌شد.

جالب اینجا بود که این سم هر روز در کاسه‌ای ریخته می‌شد که درجه‌بندی شده بود و هر روز بر مقدار سم افزوده می‌شده تا بدنش به طور کامل از درون خشک شود. این موضوع ادامه می‌یافت تا این‌که راهبه در قبری می‌رفت که تنها کمی از قدش بزرگ‌تر بوده و البته به حالت لوتوس به انتظار مرگ ‌نشسته است. این انتظار ادامه می‌یافت تا راهبه هر روز زنگی را به صدا درمی‌آورد تا دیگران متوجه شوند که او هنوز زنده است. روزی که صدای زنگ دیگر نمی‌آمد اطرافیان دریچه مقبره را با این هدف که راهبه به طور کامل مومیایی شده است با گچ می‌بستند.
کوهی که این مومیایی در آن نگهداری می‌شود در واقع به واسطه ویژگی‌های اقلیمی اطرافش در بهار هوا ذرات اسید آرسنیک دارد که در نگهداری این مومیایی‌ها به خودی خود کمک می‌کند.

راهب‌های دخمه صومعه سیسیل

اما از دیگر سو، یک اتفاق بسیار ساده باعث شد تا چندی پیش بزرگ‌ترین مجموعه مومیایی‌هایی عصر جدید کشف شوند. این اتفاق در حالی افتاد که دخمه صومعه سیسیل ایتالیا گشوده شد و بازدیدکنندگان از این دخمه، نزدیک به ۸ هزار جسد مومیایی شده در حالی که با میخ‌های درشت به دیوار آویخته شده بودند را کشف کردند.
باستان‌شناسان در بدو ورود با اتاقی روبه‌رو شدند که پر بود از اسکلت‌های بی‌شمار انسان‌هایی که کنار هم ایستاده بودند و نکته قابل توجه آن بود که تمامی مومیایی‌ها بر اساس شغلی که داشتند کنار هم قرار گرفته بودند. آنها در بدو ورود با اتاقی مربوط به دکترها، اتاقی مربوط به زنان، اتاقی مربوط به دخترهای ازدواج نکرده و البته اتاقی نیز مخصوص کودکان روبه‌رو شدند.
باستان‌شناسان پی‌بردند این اجساد که به طور طبیعی مومیایی شده‌اند مربوط به مراسمی مذهبی هستند که در نوع خود بی‌نظیر است.
براساس اطلاعات به دست آمده، قدیمی‌ترین نعش موجود در این مقبره مربوط به راهبه سیلوسترو گابیو مربوط می‌شود که سال ۱۵۹۹مرده است. باستان‌شناسان او را سرسلسله جمع شدن این همه مومیایی کنار هم می‌دانند. او معتقد بود هوای خشک می‌تواند باعث ایجاد مومیایی طبیعی در انسان‌ها و البته زندگی دائمی آنها شود. به همین علت جنازه‌ها را از دیوار آویزان می‌کرد تا مایعات درون بدن آنها بتدریج خارج شود و سال‌ها بعد جنازه‌هایی که مانند میوه‌های خشک شده تغییر حالت داده بودند را با سرکه می‌شست و بعد از آن بود که لباس‌های مردگان را برای ایستادن همیشگی‌شان در حالت مومیایی تنشان می‌کرد.

مومیایی مسافر

اما وقتی از مومیایی‌های طبیعی کمی دور می‌شویم به مومیایی‌های مدرن نزدیک می‌شویم.
مومیایی بعدی در واقع شاید مشهورترین مومیایی مدرن باشد که شاید بسیاری در مورد ماجرای اعجاب برانگیز آن باخبر باشند.
ولادمیر ایلیچ لنین، رهبر انقلاب بولشویک‌های روسیه همین مومیایی مشهور است که در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ مرد.
شاید او هرگز باور نمی‌کرد در مقابل نگاه کمونیستی او که به زندگی پس از مرگ باور نداشت، بسیاری از همفکرانش می‌خواستند با مومیایی کردن او به زعم خودشان جاودانه‌اش کنند. او وقتی مرد دولت کمونیستی آن زمان تصمیم گرفت برای آن‌که همیشه نگاه مردم به جنازه رهبرشان بیفتد، آن را مومیایی کنند. به همین منظور در سال ۱۹۳۰ قبر لنین پس از دفن دوباره نبش شد تا به شهر تیمن در شمال روسیه و در سیبری انتقال یابد.

اما سران کمونیست تصمیم گرفتند در این انتقال، جسد با مواد مومیایی اندود شود تا جنازه برای انتقال سالم بماند. روسیه در آن زمان زیر حملات نازی‌ها و بیشترین حجم فشار به سمت سیبری نشانه رفته بود. به همین منظور در مارس ۱۹۴۵ هیات حاکمه بر اتحاد جماهیر شوروی قانونی را تصویب کرد که براساس آن جنازه لنین را از سیبری دوباره به مسکو بازگرداند. این بار برای آن‌که مومیایی اصلا آسیب نبیند گروهی ویژه از مومیایی کارهای حرفه‌ای آن زمان که پدر و پسری معروف بودند موظف به انجام این کار شدند. ایلیا زبارسکی و پسرش بوریس زبارسکی به طور اختصاصی به مومیایی کردن بدن لنین پرداختند.
این گروه ویژه از آن به بعد مقرراتی را برای نگهداری از این مومیایی وضع کردند تا تابوت وی در دمای ۱۶ درجه سانتی‌گراد و رطوبت ۸۰ تا ۹۰ درصد نگهداری شود.
بر اساس این مقررات می‌بایست هفته‌ای یکبار بدن مومیایی شده با یک مایع ملایم گندزدا پوشیده شود تا پوست لنین از هرگونه آسیبی دور بماند. جالب آن بود قرار بود هر ۱۸ ماه یک ماه بدن در حمامی از گلیسیرین و پتاسیم به مدت ۳۰ روز گذاشته شود.
در این مدت لباس‌های لنین به دقت هرچه تمام‌تر شسته و اتوکشی خاصی می‌شود. جالب آن است که هر ۳ سال یکبار لنین دارای یک دست کت و شلوار نو می‌شود.
ناراحت‌کننده است که پس از بحران اقتصادی جهان که فراگیر شده مسوولان تهیه وجوهات برای نگهداری و حفاظت از جسد مومیایی لنین دوران سختی را پشت‌سر گذاشتند و نتوانستند کت و شلوار ابریشمی نویی برای وی تهیه کنند.

فیلسوف مومیایی

مصریان باستان اعتقاد داشتند حفظ بدن مومیایی شده، روح را بعد از مرگ قدرتمند ساخته و این روح قدرتمند شده می‌تواند به جسد بازگردد. این جمله کلیشه بسیاری از مطالبی است که با موضوع مومیایی همراه است. این تفکر اما سال‌ها بعدتر از حکومت فرعون‌هایی که می‌خواستند برای همیشه زنده بمانند بر انسان‌های مدرن نیز تاثیر گذاشت.
سال‌ها بعد از مومیایی شدن توت آنخامون فرعون مصری، این بار ایده مومیایی شدن توسط جرمی بنتهام، فیلسوف اخلاقگرای انگلیسی محقق شد تا وی در کنار این اندیشه معروف که وظیفه قانونگذار باید این باشد که حداکثر خوشی و آسایش را برای حداکثر افراد تامین کند به این موضوع بیندیشد که راستی مومیایی شدن چه طعمی دارد.
وقتی این فیلسوف کهنه کار انگلیسی در ۶ ژوئن ۱۸۳۲ درگذشت وصیتنامه‌ای نوشت که سال‌ها بعدتر از وی اسطوره‌ای در میان مومیایی‌های جهان ساخت.
بنتهام در وصیتنامه‌اش از خویشاوندانش خواست پس از مرگ، تمامی ثروتش به بیمارستانی محلی در انگلیس داده شود، اما شرط او این بود که همیشه در جلسات هیات مدیره حاضر باشد.
وی دکتر هاوارد اسمیت را برای تدارک مومیایی جسد خویش انتخاب کرد. اسمیت اسکلت را مهیا کرد و یک شبیه مومی از سر بنتهام ساخت و به آن چسباند، سپس لباس و کلاه مناسبی هم برایش تهیه کرد. به این ترتیب ۹۲ سال تمام جرمی بنتهام در تمام جلسات حضور یافت.
اما سال‌ها بعد باستان‌شناسان به رمز و رازی جدید در مورد این مومیایی پی بردند. این‌که متاسفانه مومیاگر انگلیسی صد‌ها سال قبل بخوبی نتوانسته بود از عهده این کار برآید. سر این فیلسوف به طور درست مومیایی نشده و وی مجبور شده بود سر مصنوعی برای بدن این فیلسوف ایجاد کند. وی برای این کار سر اصلی را مدتی پنهان کرده بود، ولی در انتها مجبور شد در مقابل بدن اصلی این مومیایی قرار دهد. باستان‌شناسان اکنون سر اصلی این مومیایی را برای جلوگیری از تجزیه‌های احتمالی به محیط امنی غیر از اتاق جلسات هیات مدیره آن بیمارستان انتقال داده‌اند.

قبر باز شده

قبر باز شده:

دوستان یک نمونه دیگر از کارهای باز شده که این نوع قبور با این نوع ساختار در ایران ما هم بسیار یافت می شود.ویدیوی خوبیست که پیشنهاد میکنم حتما تماشا کنید .در این ویدیو کار باز کردن یک قبر را به خوبی نشان می دهد.به یاد داشته باشید تماشای این نوع ویدیو ها در تشخیص و گمانه زنی درست بسیار موثر است…

لینک دانلود

قبر باز شده (چهار چینه سنگی )

قبر باز شده (چهار چینه سنگی ):

دوستان باز یک قبر باز شده (چهار چینه سنگی ) که مربوط به کشور همسایه اما چون در ایران عزیز ما این گونه قبور با این نوع ساختار  زیاد است برای آگاهی دوستان قرار دادم.برای یافتن این نوع قبور توجه به شیبها و پستی و بلندی زمین الزامی است

لینک دانلود

 

گور حفره سنگی باز شده …

گور حفره سنگی باز شده:

دوستان یک فیلم کوتاه دیگر نیز برای استفاده گذاشته ام که امیدوارم به شما برای گمانه زنی درست تر کمک کند.همیشه توجه داشته باشید وقتی در محلی قرار میگیرید که فکر میکنید احتمال دخمه ای (گور حفره سنگی ) وجود دارد باید به جنس صخره ها و موقعیت قرارگیری و شکل هندسی صخره ها و علایم و جهت های جغرافیایی توجه خاصی نمایید …

لینک دانلود

فیلم چند دخمه بازشده

فیلم چند دخمه بازشده:

دوستان در این فیلم  که مشاهده خواهید کرد چند نمونه گوردخمه باز شده متعلق به کشور همسایه است .مشاهده این فیلم ها حس گمانه زنی درست تر را در شما تقویت خواهد کرد.به دقت به نوع و جنس صخره ها و موقعیت قرارگیری  دخمه ها توجه کنید…

لینک دانلود

گورستان ساسانی در فیروزآباد

گورستان ساسانی در فیروزآباد:

دوستان حتما نکته برداری نمایید و به تمام ویژگی های این مکان و دوران آن توجه لازم را بفرمایید.

۱۴۳-۱

فیروزآباد – خبرگزاری مهر: انجمن دوستداران میراث فرهنگی فارس یک گورستان متعلق به دوره ساسانی را در شهرستان فیروزآباد کشف کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، شهرستان فیروزآباد  در فاصله حود ۱۰۰ کیلومتری شیراز قرار دارد و از بناهای متعدد و مهم تاریخی نیز برخوردار است.

قلعه دختر، آتشکده و کاخ اردشیر بابکان، مناره شهر تاریخی گور ازجمله بناهای تاریخی فیروزآباد محسوب می شوند.

۱۴۳-۲

اخیرا اعضای انجمن دوستداران میراث فرهنگی فارس شعبه فیروزآباد  موفق به کشف محوطه یک گورستان تاریخی در این شهرسان شده اند.

مدیر انجمن انجمن دوستداران میراث فرهنگی فارس در این خصوص به خبرنگار مهر گفت: این گورستان در شمال شهر فیروزآباد و در دهانه تنگ پشمه ای قرار گرفته است.

۱۴۳-۳

مسعود منیعاتی اضافه کرد: معماران گورستان با تبدیل تکه زمینی با شیب تقریبی حدود ۱۰درجه  دراراضی پایکوهی به حالتی سکو مانند،مشرف به دشت پایین دست  و درست رو در روی شهر باستانی گور،قبرستانی ایجاد و با حصار کردن آن با سنگهای تقریبا تراش خورده در ابعاد مختلف  آن را به شکل مربعی با ابعاد منظم ۸/۳۳متر  در آورده اند.

وی ادامه داد: به دلیل برداشت سنگ جهت ساخت و ساز در شهر جدید فیروزآباد از حجم سنگهای آن به شدت کاسته شده است  گرچه حریم آن همچنان پابرجا و قابل رویت است.

۱۴۳-۴

مدیر انجمن انجمن دوستداران میراث فرهنگی فارس گفت: این گورستان به سبب داشتن اشراف به شهر گورخصوصا به جهت ارتفاعی حساب شده می تواند نمادی از تشخص افراد مدفون در آن باشد بنابر این می تواند مربوط به طبقه ای خاص از جامعه مدنی ساسانی باشد.

گزارش و تصویر از کشف تابوت یک کودک اشکانی

گزارش و تصویر از کشف تابوت یک کودک اشکانی:

دوستان همانطور که در پستهای قبل عرض کردم بهترین راه برای قوی تر شدن در گمانه زنی ها الگوبرداری از کارهای بازشده داخلی است.بنده سعی می کنم که از این گونه موارد در وبلاگ قرار بدهم .سعی کنید سرسری از اینگونه موارد رد نشوید و تا می توانید نکته برداری کنید اصلا به نظر بنده داشتن یک دفترچه برای نکته برداری در اینگونه موارد برای کسی که وارد این کار می شود الزامی است.یادداشت برداری از موقعیت جغرافیایی و تاریخی و ساختار و… بسیار مهم است .با جمع آوری این نکات مهم شما گامی بزرگی به سوی موفقیت برداشته اید…

۱۳۰-۱

کشف بقایای تابوت کودک اشکانی در عملیات تعیین حریم یک تپه باستانی در خوزستان می‌تواند مسیر تازه‌ای را در مطالعات باستان شناسی این محدوده از تمدن ایران پدید آورد.
به گزارش مهر، در آخرین روزهای پاییز امسال تابوت کوچکی از یک کودک اشکانی در عملیات تعیین حریم یک تپه باستانی سر خاک بیرون آورد که اکتشاف آن می‌تواند نقش بسزایی در روشن شدن برخی نکات تاریک مانده تمدن ایرانیان در گذشته دور داشته باشد.
در این تابوت منحصر به فرد علاوه بر بقایای استخوانهای یک کودک اشکانی اشیای مربوط به آن دوره همچون یک کوزه سالم نیز یافت شده است.
کشف این تابوت پرارزش تاریخی کاملاً اتفاقی رخ داده است و اکتشاف آن زمانی رخ داد که  گروه تعیین حریم یک تپه باستانی هنگام انجام عملیات به شکلی کاملاً تصادفی این تابوت را بر بلندای یک تپه واقع در محوطه تاریخی کشف کرده‌اند.
گوشه‌هایی از این تابوت به دلیل بارش‌های فراوانی که در روزهای گذشته در خوزستان به وقوع پیوست و در پی شسته شدن خاک تپه محل عملیات از زیر خاک بیرون آمد.

تابوت اشکانی بر حسب اتفاق و به دلیل شسته شدن خاک محوطه ناشی از بارش باران کشف شده است
سرپرستی عملیات تعیین حریم این تپه باستانی بر عهده محسن حسینی معاون پژوهشی سازمان میراث فرهنگی خوزستان بود و پیش از این نیز آزاده تراکمی به عنوان مسئول تیم بررسی شناسایی محوطه‌های تاریخی چهارشهرستان شرق استان خوزستان این تپه را شناسایی کرده بود.
این محوطه که پیش از این از وسعت آن از سوی برخی منابع  ۵ هکتار اعلام شده بود بر اساس اطلاعات جدیدی که خبرنگار مهر کسب کرده است بیش از ۲۵۰ هکتار وسعت دارد و در قسمت شرقی یک روستا واقع شده است.

۱۳۰-۲

گرچه این تپه باستانی و پر اهمیت هنوز به ثبت ملی نرسیده اما برخی گزارشها از تشکیل پرونده ثبت ملی این محوطه تاریخی حکایت دارند.
سطح این تپه دارای پراکندگی بسیار زیاد سفال است و می‌توان آثار حفاریهای غیرمجاز را نیز در آن مشاهده کرد. علاوه بر این کشاورزان و افراد بومی نیز با تسطیح تپه‌های خاک اطراف این محوطه تاریخی آن را مورد استفاده کشاورزی آبی قرار داده‌اند که به نظر می‌رسد برای آثار باستانی موجود در آن خطرناک باشد.
بسیاری از زمین‌های واقع شده در محوطه مذکور متعلق به افراد بومی بوده و آنها در این زمینها اقدام به کشت محصولات کشاورزی می کنند اما خوشبختانه محلی که تابوت در آن کشف شده است بر روی یک تپه بوده و محل آن مربوط به اراضی ملی است.
به گزارش مهر عملیات تعیین حریم این محوطه پایان یافته است و بعد از کشف اتفاقی این تابوت مهم اشکانی سازمان میراث فرهنگی استان خوزستان برای انجام عملیات کاوشهای بیشتر و علمیتر در محوطه تا ۳۰ دی ماه جاری مجوز صادر کرده که هم اکنون این کار در حال انجام است.
برخی از کارشناسان در گمانه زنیهای مربوط به محل این تپه و محوطه تاریخی، با توجه به سطح وسیع کوزه ها و خمره های سفالی موجود در آن احتمال می دهند این محل در زمان خود یک کارگاه بزرگ سفالی بوده است.
پیش از این برخی علاقمندان میراث فرهنگی خوزستان اعلام کرده بودند در شرق استان خوزستان محوطه‌های زیادی مربوط به دوره‌های تاریخی مختلف وجود دارد که به دلیل عدم مراقبت و مطالعه مورد تعرض قرار گرفته اند. هم اکنون تابوت کشف شده در این محوطه تاریخی در یک اداره دولتی و تحت تدابیر امنیتی نگهداری می‌شود..

بررسی آرامگاه ها و آئین تدفین در زمان هخامنشی

بررسی آرامگاه ها و آئین تدفین در زمان هخامنشی:

با توجه و بررسی مدارک یافت شده در کاووش های علمی باستان شناسی در فلات ایران، چنین به نظر می‌رسد که اقوام بومی ساکن این سرزمین، مردگان خود را در داخل اتاق و یا حیاط و کوچه و در محوطه‌هائی که مربوط به محل زندگی آن ها بوده است دفن می نمودند.
اما اقوام آریائی پس از مهاجرت به این سرزمین، محل خاصی را برای تدفین مردگان خود در خارج از محل مسکونی به عنوان یک واحد مجزا اختصاص دادند. اقوام “ماد” و “پارس” که نام آن‌ها در کتیبه‌ها و سال‌نامه‌های آشوری از قرن نهم پیش از میلاد آمده است، دو گروه از اقوام مهاجر آریائی بودند. آن‌ها نیز در ابتدا طبعاً از رسوم کلی آریائیان در تدفین پیروی می‌کرده‌اند.
بعضی از محققین بر این گمانند که “مادها” و پارسی‌ها زرتشتی بوده و آداب تدفین این اقوام مانند آئین تدفین در دوران ساسانی بوده است. اما هنوز سیر تحول اندیشه ها و معتقدات در زمان “ماد‌ها”ٰ “پارس‌ها” و هخامنشیان که از پارس‌ها بودند، به درستی روشن و آشکار نیست، اما با تکیه بر آثار برجای مانده و مدارک یافت شده در کاووش‌های علمی می‌توان در دوران ماد‌ها و هخامنشیان به دو نوع تدفین قائل بود
۱- تدفین شاهان و خانواده آن‌ها
۲- تدفین مردم عادی.
بر مبنای مطالعات و بررسی‌های انجام شده، جسد فرمانروایان و شاهان مادی را در گور دخمه‌ها که در ناحیه غرب ایران قرار دارند، اما مردم عادی را در گورهائی که در زمین حفر شده بود و روی آن‌ها را به صورت شیروانی و خرپشته توسط سنگ های بزرگ پرداخته بودند دفن می‌کردند. نمونه این آرامگاه ها در گورستان “ت سیلک” کاشان که احتمالاً مربوط به اقوام ماد می‌باشد کشف گردیده. این روش با سقف شیب دار در نخستین گورهای شاهان هخامنشی مانند آرامگاه کوروش نیز دیده می‌شود. (تصویر شماره ۱)

۱۲۶

احتمالاً چون خانه ابدی را به صورت خانه مسکونی دوران زندگی می‌ساختند، بنابراین ریشه این سنت معماری ماد‌ها و پارس ها را باید در مناطق باران خیزی که قبل از کوچیدن به این سرزمین در آنجا ساکن بوده‌اند جستجو کرد. معابر شاهان هخامنشی نیز مانند فرمانروایان ماد با آرامگاه‌های سایر مردم متفاوت بوده است، اما به علت محدودبودن کاوش‌های علمی در ایران، آگاهی ما در مورد گورهای مردم عادی در زمان هخامنشیان بسیار محدود و اندک می‌باشد.

به طور کلی در تدفین شاهان در زمان هخامنشی به دو نوع گور برخورد می‌کنیم:
۱- گور دخمه‌ها که در دل کوه کنده‌شده‌اند.
۲- مقابر سنگی ساخته شده در فضای باز.
نوع دوم نیز به دو گروه تقسیم می شوند:
الف- آن هایی که ماهیت قبر بودن آن ها قطعی است، مثل آرامگاه کوروش و گور دختر.
ب- بناهائی که کاربرد آن‌ها به عنوان گور حتمی نبوده و مورد تردید می باشند. این بنا‌ها اغلب به شکل بنای چهار‌گوش با سقف مسطح ساخته شده اند و عمل و کاربرد آن ها به عنوان یک مکان عبادی بیشتر است، مانند: کعبه زرتشت و تخت گوهر [تخت گوهر که به نام تخت سلیمان نیز مشهور است از سوی برخی از محققین به عنوان گور “کمبوجیه” عنوان شده است.] در نقش رستم و بالاخره زندان سلیمان در پاسارگاد، که چون ماهیت آن‌ها به عنوان آرامگاه محرز نشده از ذکر آن ها به نام گور هخامنشی خودداری می‌کنیم.

از گور های مردم عادی در دروان هخامنشی تنها نمونه تدفین در خاک که تاکنون شناخته شده، در شوش می باشد، که توسط هیئت باستان شناسان فرانسوی کشف گردیده است. جسد مربوط به بانوی ثروتمندی بود که در تابوتی مفرغی جای داده شده و با زینت آلات زرین و لوازم زندگی از قبیل بشقاب سیمین و ظروف ساخته شده از مرمر به خاک سپرده شده بود. (تصویر شماره ۲)

بیشتر اقوام آریائی مرده را معمولاً با لباس و همراه با اشیائی که در دنیای دیگر مورد نیاز فرد متوفی بود دفن می‌کردند. احتمالاً هخامنشیان نیز از این سنت پیروی کرده‌اند، جسدی که در شوش یافته شده را به همین نحو در تابوت قرار داده بودند. به نوشته آریان، مورخ قرن دوم میلادی اهل آسیای صغیر: وقتی اسکندر از آرامگاه کوروش دیدن کرد، جسد شاه را با لباس و تزئینات در روی تخت زرّینی خوابانده بودند.

لوحه سنگی در خرابه‌های شهر ممفیس مصر یافت شده که جسد یکی از بزرگان هخامنشی را تقریباً به همین شکل نشان می‌دهد، که او را روی تختی قرار داده و مدعوین در حال سوگواری می باشد. این لوحه اکنون در موزه برلین نگاهداری می شود. (تصویر ۳)

در تاریخ اساطیری ایران زمین نیز بدین گونه تدفین اشاره گردیده است. در شاهنامه فردوسی که ترجمه خداینامک، سالنامه رسمی دوران ساسانی است، در مورد تدفین “پیران ویسه” به فرمان کیخسرو پادشاه کیانی، فردوسی چنین می گوید:

یکی دخمه فرمود خسرو به مهر بر آورده آن سر به گردن سپهر
نهادند مر پهلوان را بگاه کمر ببر میان و به سر بر کلاه
همانطور که اشاره شد، گورهای شاهان هخامنشی به دو گونه متفاوت دیده می شوند:
۱- گور در فضای باز مانند قبر کوروش و گور دختر
۲- گور دخمه، یعنی گورهائی که در دل کوه کنده شده اند و مانند گور داریوش و جانشینان او، که از هر گونه نمونه‌ای را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
گور دختر:
از نمونه گور‌های هخامنشی است که در فضای باز ساخته شده‌اند و شباهت زیادی به قبر کوروش دارد، اما در ابعاد و اندازه‌های کوچکتری ساخته شده است. این بنا در ناحیه بوزپار واقع در جنوب غربی شیراز قرار دارد. گور دختر برای اولین بار در سال ۱۹۵۰ میلادی توسط محمد تقی مصطفوی، باستان شناس ایرانی معرفی شد. او شخصاً این بنا را ندیده بود. اما پس از شنیدن توصیف آن از مردم محلی اعلام کرد که باید این بنا مربوط به دوران هخامنشی باشد.

در سال ۱۹۶۰ پروفسور لوئی واندنبرگ باستان شناس بلژیکی از گور دختر دیدن کرد و احتمال انتساب آن را به یکی از نخستین پادشاهان هخامنشی به میان آورد. دوید استروناخ باستان شناس انگلیسی و عده‌ای از باستان شناسان ایرانی مثل توکلی و مصطفوی نیز پیرو نظریه او بودند. در سال ۱۹۶۶ کارل نابلدر با بررسی فرم و اندازه بست های فلزی به کاررفته در بناهای تخت جمشید و پاسارگاد و میزان به کار گرفته شدن انواع آن ها در بناهای هخامنشی، راهی برای تعیین تاریخ تقریبی پاره ای از آن ساختمان ها پیشنهاد کرد و بر مبنای همین تحقیق گور دختر را متعلق به سده پنجم پیش از میلاد دانست. اما به علت محدود بودن بناهای بررسی شده، روش نایلدر مورد قبول صاحبنظران قرار نگرفت. از محققان ایرانی شاپور شهبازی نیز معتقد است که این بنا نزدیک به اواخر دوران هخامنشی ساخته شده و آرامگاه کوروش کوچک می باشد. دکتر علی اکبر سرفراز باستان شناس ایرانی با بررسی دقیق بنا‌ها و آثار بر جای مانده از دوران هخامنشی و همچنین اشیاء به دست آمده در کاووش های علمی اعلام کرد که خاندان کوروش و خانواده داریوش دارای عقاید و اندیشه های مذهبی متفاوت با یکدیگر بوده اند و این امر در شکل گیری بنای مقابر آن ها مؤثر بوده و به خوبی مشهود است. بنابر این کوروش و منسوبین او دارای گورهای ساخته شده در فضای باز و داریوش و جانشینان او دارای گوردخمه های کنده شده در دل کوه می باشند. بر اساس این نظریه گور دخمه را که از لحاظ تکنیک و سایر ویژگی های معماری هخامنشی ساده تر و ابتدائی تر از بنای گور کوروش است باید مربوط به یکی از نخستین شاهان هخامنشی و منسوبین کوروش بدانیم. گور دختر بنای مستطیل شکلی است به بلندی ۵/۴ متر با بامی شیروانی و شیب دار که از تخته سنگ های برزگ سفید رنگ ساخته شده . این آرامگاه بر روی یک کف یا کرسی سنگی بنا شده که بخشی از آن هنوز در شمال دیده می شود و از مشخصات شیوه معماری هخامنشی است. بر روی این پایه سه طبقه سنگ به شیوه گور کوروش ساخته شده، بلندی هر طبقه ۳۵ سانتی متر است بر روی سومین سکو، خانه سنگی ساخته شده که بلندیش ۴/۳ متر است و درازیش ۹۵/۲ متر و عرض آن ۳/۲ متر و ضخامت دیوارهای سنگی این بنا ۷۵ سانتی متر است. اطاق آرامگاه از درون تنها ۳/۲ متر درازا و ۵۵/۱ متر پهنا دارد و بلندی آن از کف تا سقف به ۰۵/۲ متر می‌رسد.

این اندازه ها در مقایسه با آنچه در آرامگاه کوروش می بینیم بسیار کوچکتر می باشد. در سقف اطاق محفظه‌ای تو خالی وجود دارد. یکی از تفاوت های مهم این بنا با آرامگاه کوروش و سایر مقابر هخامنشی نداشتن در ورودی با تاق آرامگاه می‌باشد. در جبهه شمالی روزنی است که ۷۰ سانتیمتر عرض و ۹۰ سانتیمتر طول دارد، یعنی به اندازه ای است که تابوتی را از آن به درون بنا می توان کشید، هیچ نشانه ای از پانه در نمی‌توان یافت. بنابر این باید پذیرفت که یک سنگ تراشیده به جای در، این روزن را می پوشانیده است. یعنی پس از ساختن آرامگاه و نهادن کالبدی در آن، روزن را با پاره سنگ مسدود کرده‌اند. در بالای در آرامگاه دو طاقچه کوچک مربع شکل در سنگ کنده اند. وجود چنین روزنه هائی در ایران باستان پیشینه داشته است. از کاووش های تپه سیلک کاشان به خوبی پیداست که در آنجا گورهائی وجود دارد که در دیوار‌های جانبی سوراخ ها و یا روزن هائی دارد که شبیه طاقچه‌های مذکور است.

دومین نوع آرامگاه‌های هخامنشی به صورت گور دخمه‌های صخره‌ای هستند که در زمان داریوش اول و جانشینان او ساخته شده‌اند. این گور دخمه‌ها در دل صخره‌های نقش رستم و کوه تخت جمشید کنده شده‌اند. این آرامگاه‌ها بر خلاف گور دخمه‌های مادی از نظر شکل ظاهری یکسان می‌باشند. نمای آن‌ها نمایشگر تصویری است که از سه بخش تشکیل یافته و یکی بر بالای دیگری حجاری شده اند. ظاهر آنان عموماً شبیه صلیب یونانی بوده و بلندیشان از ۲۴ متر تجاوز نمی کند. بخش زیرین این آرامگاه ها عموماً به صورت متوازی الاضلاع تراشیده شده و هیچگونه تزئین و پاکنده کاری در آن صورت نگرفته است. دو بخش دیگر روی هم رفته نمای بیرونی کاخی را نشان می‌دهند. این نما در زیر رواقی دارد. به عبارت دیگر خط افقی صلیب به عنوان یک ایوان ستوندار کنده شده است. در وسط این ایوان در ورودی دخمه قرار دارد که در دو طرف آن دو نیم ستون ساخته شده. سر ستون ها به شکل بالا تنه دو گاو هستند که به هم پشت نموده و کاملاً شبیه ستون های تخت جمشید می باشند. در کاخ‌ها در وسط این ستون ها و در فاصله بین دو تنه گاو ها، تیر های چوبی برای نگهداری سقف قرار می گرفته که در این جا به صورت سنگ تراشیده نمایش داده شده. درها شبیه درهای کاخ داریوش در تخت جمشید با گیلوئی مصری می‌باشد و در حاشیه لبه قرنیز ایوان، نقش های کنگره دار باروهای تخت جمشید به تصویر کشیده شده است. بر بالای ایوان یک سکوئی قرار گرفته است. البته بخش عمودی صلیب در قسمت بالا به دو بخش تقسیم شده است. در بخش بالائی آن تصاویر کنده کاری شده به چشم می‌خورد که شاه روی یک سکوی پله دار ایستاده و با دست چپ کمانی را گرفته و انتهای آن را همانطور که در نقش برجسته مادی گور دخمه قیزقاپان دیده می شود بر روی پای چپ خود نهاده است. شاه دست راست خود را به نشانه احترام به سوی آتشدانی که در آن آتش می سوزد دراز کرده است. در بخش پائین بیست و هشت مجسمه در در دو ردیف یکی بر بالای دیگری، تخت شاه را با دست‌های خود نگاه داشته‌اند. این‌ها چنانکه در کتیبه بالای آرامگاه داریوش اول در نقش رستم آمده است، نمایندگان استان های گوناگون امپراطوری هخامنشی می‌باشند. در درون هر یک از آرامگاه‌های صخره‌ای دهلیز و بعد از آن اطاق ایجاد گردیده و در اطاق ها گورهائی جهت تدفین شاه و افراد خانواده در سنگ تراشیده شده، اما فاقد نقش و نگار و تزئینات می باشند. پوشش سنگی روی قبر ها به صورت خرپشته تراشیده شده که از نظر روش معماری، پوشش قبر‌های سیلک «ب» را به خاطر می آورد و قابل مقایسه با آن ها می‌باشد. در نقش رستم آرامگاه داریوش اول، خشایارشا، اردشیر اول، داریوش دوم و در تخت جمشید آرامگاه اردشیر دوم، اردشیر سوم و قبر ناتمام داریوش سوم قرار دارد. اگر چه همه این آرامگاه ها از نظر معماری و نقوش تقریباً یکسان می باشند، اما دارای تفاوت های جزئی نیز هستند. بنابر این به عنوان نمونه آرامگاه داریوش اول در نقش رستم را باختصار مورد بررسی قرار می دهیم.

آرامگاه داریوش اول:
از چهار آرامگاه هخامنشی در نقش رستم، تنها آرامگاه داریوش دارای کتیبه می باشد، که شامل دو سنگ نبشته مفصل و چند سنگ نبشته کوتاهتر به خط میخی و به سه زبان پارسی، ایلامی و بابلی می باشد. (تصویر شماره ۵) همانطور که قبلاً اشاره شد، نمای خارجی و طرز ساختمان آرامگاه های نقش رستم و تخت جمشید یکسان بوده و عبارت از یک مجلس حجاری به پهنای ۱۲ متر و بلندی ۶ متر که شاه هخامنشی را بر اورنگ شاهی در حالی که دست راست خود را به حال نیایش بلند کرده و در دست دیگرش کمانی گرفته نشان می دهد. اریکه شاه بر فراز دست ۲۸ تن نمایندگان کشورهای تابعه در دو ردیف قرار گرفته. این نمایندگان هم در نوشته پیشانی آرامگاه و هم در بالای سرشان معرفی گردیده اند. در قسمت پائین نمای آرامگاه تصویر ایوان کاخ شاهی نمایانده شده است، که سقف آن بر چهار ستون قرار گرفته و دری در وسط دارد، که در ورودی آرامگاه را تشکیل می دهد و اطراف این در را ردیفی از گل ها ۱۲ برگ و بالای ستون ها را ردیف شیر های ایستاده مزین ساخته است. جامه و اندام داریوش عیناً به شکل همان نقش های برجسته ای است که در درگاه های بنای تخت جمشید حجاری شده. دسته تخت سلطنتی را چهار سر شیر تشکیل داده و در دو ردیف پایه تخت دو سرباز خوزستانی پاس می دهند. در دو طرف تخت شاهی و خارج از متن سه ردیف سرباز ردیف سه نفر، دو نفر پارسی و یک مادی نقش گردیده است. کنار نیزه داریوش شخصی در کنار اورنگ شاهی قرار گرفته و به سه زبان نام او به خط میخی نوشته شده «گتو بروو» GAUBARUVA او از شخصیت های ممتاز عهد هخامنشی شمره می شد که دخترش یکی از همسران داریوش بود. کمانداری که در این نقش تبر جنگی داریوش را نگاه داشته به نام «اسپی چاما» در نوشته به خط میخی معرفی شده است. درون آرامگاه جای نُه قبر خزینه مانند در سه ردیف و راهرو درازی به طول ۷۰/۱۸ متر و پهنای ۱۵/۲ متر می باشد. در مورد تعداد قبر ها که غیر از جای جسد داریوش جای هشت جسد دیگر دارد، می توان حدس زد که مربوط به ملکه و مادر و سایر همسران و فرزندان او بوده، هر کدام از این نه قبر دارای حجمی به ابعاد ۱در ۹۲/۱ سانتیمتر است، که پس از دفن اجساد سنگ بزرگ محدّبی به قطر ۲۵ سانتیمتر و کمی پهن تر از دهانه قبر بر روی آن قرار داده بودند. برای حفظ اجساد از سرایت آب و ترشحات آن به درون قبرها، دور تا دور سنگ های قبر مجرایی تراشیده بودند که تراوشات آب را به خارج بریزد. نکته دیگر آن که تنها آرامگاه هخامنشی که در تخت جمشید دارای کتیبه است، آرامگاه اردشیر سوم می باشد.

یارنامه ها
۱- گزارش های باستان شناسی؛ گروه باستان شناسان آلمانی؛ ترجمه و نشر کتاب
۲- ماد ها و پارس ها؛ ویلیام کالیکان؛ انتشارات شورای مرکزی
۳- باستان شناسی ایران باستان؛ لوئی واندنبرگ، انتشارات دانشگاه تهران
۴- ایران از آغاز تا اسلام؛ رومن گریشمن؛ ترجمه و نشر کتاب
۵- پند ایران (جلد اول)؛ رومن گریشمن؛ ترجمه و نشر کتاب
۶- پایتخت های هخامنشی، علی سامی؛ انتشارات دانشگاه پهلوی
۷- ایرانویج؛ دکتر بهرام فره وشی؛ انتشارات دانشگاه تهران
۸- سفرنامه جکسن؛ ویلیام جکسن؛ انتشارات خوارزمی
۹- شاهنامه فردوسی؛ با تمام ا. برتلس؛ انستیتوی ملل آسیا
۱۰- مجموعه دروس باستان شناسی دکتر علی اکبر سرفراز- دکتر بهمن فیروزمندی؛ جهاد دانشگاهی
۱۱- مجله باستان شناسی و هنر ایران شماره ۱۰؛ شاپور شهبازی؛ اداره کل باستان شناسی
۱۲- بررسی های تاریخی؛ شماره مخصوص (سال ششم)؛ انتشارات ارتش

چرا سنگ گور به کار می رود؟

چرا سنگ گور به کار می رود؟

هزاران هزار سال پیش، بشر اولیه از یک سنگ بزرگ برای علامت گذاشتن روی قبر مردگان خود استفاده می کردند. یعنی این سنتی است که بشر اولیه پایه گذار آن بوده است. حالا اگر کمی در رفتار و اعمال بشر اولیه دقت کرده و اندکی به طرز فکر او آشنا باشیم، ظاهراً دلیل این کار او عبارت از جلوگیری از برخاستن ارواح شیطانی بوده است که می گفتند بعد از مرگ به جسم مرده حلول می کند.

استفاده از سنگ قبر به این علت هم بوده که مردم را از جاهایی که ارواح شیطانی رفت و آمد داشته اند، برحذر کنند. البته با گذشت قرن ها معنی و منظور از سنگ قبر دستخوش تغییراتی شد. در یونان رسم بوده که سنگ قبرهایشان را با تراش و حکاکی زینت می داده اند. عبرها روی قبرهای شان ستون های سنگی قرار می داده اند. مصری ها، برای نشان گذاری قبورشان روی آن ها، مقبره های بزرگ یا اهرام بزرگی می ساخته اند. موقعی که مسیحیت پدید آمد، این کار یعنی علامت گذاشتن روی قبر مردگان سنتی متداول شد. در دین مسیح، برای علامت گذاشتن روی قبور، یک علامت صلیب و حلقه به کار می رفت، که حلقه نزد بشر اولیه نشانه آفتاب بوده است. ولی بعداً این علامت یعنی علامت روی قبر، به یک صلیب تنها مبدل شده که هنوز هم به کار می رود.

تشخیص و گمانه زنی درست قبور گبر

تشخیص و گمانه زنی درست قبور گبر:

دوستان در این  پست عواملی را برای تشخیص و گمانه زنی را برای قبرها مخصوصا قبور گبری شرح می دهیم که راحتتر و بی اشتباهتر و علمی تر اقدام به گمانه زنی نمایید

زمین بستر قبور باید دارای ویژگی های زیر باشد

۱٫پیوستگی اجزای زمین محکم نرم و جدا شونده نباشد

۲٫آب را به نسبت از خود عبور دهد

۳٫قابلیت خروج گازها را داشته باشد

۴٫آب پذیری و نفوذ پذیری آن زیاد نباشد

به یاد داشته باشید زمین باید مقاومت معینی در برابر نشت و لغزش و ریزش خاک داشته باشد.همچنین قبرستان باید شیب مناسبی برای تخلیه آبهای روان و سطحی داشته باشد و منطقه نباید سیل گیر باشد

به غیر از عوامل بالا جهتهای جغرافیایی نیز نقش مهمی در گمانه زنی دارند اما چون زیاد در این باره بحث شده به این مقدار اکتفا می کنیم …

تونل منتهی به یک اتاق قبر

تونل منتهی به یک اتاق قبر :

دوستان این یک فیلم از یک تونل در زیر زمین است که منتهی به یک اتاق مقبره کوچک می شود البته سقف کار از بین رفته و تنها یک سنگ ازسقف مشخص است.این قبیل فیلمها به گمانه زنی درستر دوستان کمک می کند.

 

لینک دانلود