دره پادشاهان

دره پادشاهان:

دره پادشاهان
مختصات: ۲۵°۴۴′۲۷″ شمالی ۳۲°۳۶′۸″ شرقی
دره‌ی پادشاهان (به عربی: ‘وادی الملوک’) (به انگلیسی: Valley of the Kings) نام دره‌ای باستانی وشگفت انگیز در کشور مصر است که در دوران مصر باستان به عنوان گورستان و ارامگاه فرعون ها مورد استفاده قرار می‌گرفته‌است.
دره‌ی پادشاهان در کرانه باختری رود نیل و در مقابل شهر باستانی تبس (شهر کنونی اقصر) قرار دارد.مقبره بسیاری از پسران رامسس بزرگ از جمله توت عنخ آمون در دره پادشاهان واقع شده‌است.

۴-۱

۴-۲

۴-۳

گنبد سلطلنیه

گنبد سلطلنیه:

گنبد سلطانیه مقبرهٔ اُلجایتو است که در ۱۳۰۲ تا ۱۳۱۲ میلادی در شهر سلطانیه (پایتخت ایلخانیان) بنا شده و از آثار مهم معماری ایرانی و اسلامی از شیوه معماری آذری به شمار می‌رود. گنبد سلطانیه در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده‌است.

۳-۱

ویژگیها

این بنا مسجدی است بسیار زیبا از حیث معماری و تزیین و بزرگی در دنیا مشهور است. گنبد مزبور در پنج فرسخی سمت شرقی شهر زنجان در داخل باروی شهر قدیم سلطانیه قرار گرفته و بنایی است هشت ضلعی که طول هر ضلع آن ۸۰ گز است. هشت مناره نیز در اطراف گنبد دارد. و قدیمی‌ترین گنبد دوپوش موجود در ایران است. رنگ گنبد آبی است. بر روی این اضلاع گنبد بلندی قرار گرفته که ارتفاع آن را ۱۲۰ گز نوشته‌اند. در قسمت بالایی آن ساختمان دور تا دور اتاق‌ها و غرفه‌ها ساخته‌اند. خود گنبد از کاشی‌های فیروزه‌ای رنگ پوشیده و سقف داخل اتاق‌های بالا با گچ‌بری‌ها و آجرهای رنگارنگ تزیین یافته‌است. در حاشیه طاقها آیات قرآنی واسماالله با خط جلی نوشته شده‌است. حکاکی‌هایی در آجرهای دیوارها و سقف‌های رنگین بنا نیز دیده می‌شود.

تزیینات و نحوهٔ ساخت این مقبره در واقع نقطهٔ عطفی در معماری آن دوران بوده به این شکل که سبکی جدید را در معماری به‌وجود آورده که از معماری سلجوقی منفک شده‌است.

گنبد سلطانیه شامل سه بخش اصلی ورودی، تربت‌خانه و سردابه‌است.

گفته می‌شود در ساخت گنبد بزرگ شهر فلورانس از این گنبد الگوبرداری شده‌است. بنای این گنبد که بعد از گنبدهای سانتاماریا دلفیوره و ایاصوفیه سومین گنبد بزرگ دنیاست.

این بنا باشکوه ترین ساختمان شیوه آذری و شاید کل معماری ایران است که در کنار آن آرامگاه سلطان محمد خدابنده (الجابتو) ساخته شده است. از ارسن بزرگ سلطانیه که در بر گیرنده‌ی بیمارستان، خانقاه و میانسرای آن بوده، تنها گنبدخانه و آرامگاه الجابتو بازمانده است. میان سرای نام برده شاید به اندازه‌ی دو برابر میدان نقش جهان بوده است. فضای تربت خانه ها بعدها به آن افزوده شده است.

۳-۲

پیشینه

ساخت این گنبد در سال ۷۰۲ هجری قمری به دستور الجایتو در شهر سلطانیه، پایتخت آن زمان ایلخانیان آغاز شد و در سال ۷۱۲ هجری قمری به اتمام رسید. بعضی از تاریخ نویسان نوشته‌اند سلطان محمد خدابنده این گنبد و بنای عظیم را بنا کرد که اجساد ائمه اول و سوم شیعیان یعنی علی و حسین را از آرامگاهای خود به آنجا منتقل کند. ولی به علت خوابی که دید از این عمل منصرف شد.

دالان‌های تودرتویی در سردابهٔ این بنا موجود است که حدس زده می‌شود برای اجرای مراسم خاصی به کار می‌رفته‌است. حتی حدس می‌زنند که سلطان محمد خدابنده پس از مدتی از اسلام روی برگردانده و دوباره به اصل خود برگشته و شمن شده و این دالان‌ها و فضاها برای اجرای مراسم مذهبی خاص پس از مرگ وی بوده‌است. البته جسد وی نیز به جای دفن در سردابه، در کوه‌های اطراف دفن شده‌است.

۳-۳

آتشکده آذر برزین مهر خراسان

آتشکده آذر برزین مهر خراسان:

آذَر بُرزین مِهر [āzar borzin- mehr]، سومین آتشکده از سه آتشکدهٔ اساطیری- تاریخی مهم آیین زردشت که در کنار آذر گشنسپ[āzar gošnasp] (آتش شاهان و رزمیان) و آذر فرنبغ [āzar farnbaq] (آتش روحانیان)، در مقام آتش کشت‌ورزان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. نام این آتشکده حکایت از قدمت آن می‌کند و احتمالا چنین عنوانی پیش از زردرشت، یعنی در عصر میترایی نیز وجود داشته‌است: آتور بورزین میترو (بِرزَنت میثره) یعنی آتش میترای بلندبالا.

۲۰-۱

تاریخ بنیاد هر سه آتش رسمی ایران باستان، به زمان شاهان باستانی و اساطیری باز می‌گردد که خود حکایت از بسیار کهن بودن پرستاری از آتش در ایران باستان دارد. شهرستانی می‌نویسد که این آتشکده‌ها پیش از زردشت وجود داشتند و زردشت آتشکدهٔ سبزوار (آذر برزین مهر) را تجدید کرد.

آتشکده آذربرزین‌مهر و به قول اهالی محلی روستای فشتنق: خانه دیو ، یکی از سه آتشکده بزرگ دوره ساسانیان و آتشکده دهقانان است و در شهرستان سبزوار خراسان قرار دارد.
این آتشکده در ارتفاع ۲۰۶۱ متری از سطح دریا و در کوهستان فشتنق (بین روستاهای ریوند، مهر، فشتنق) بین شاهرود، سبزوار و در حوالی روستای فشتنق قرار دارد.

آتشکده آذربرزین‌مهر در زبان پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می‌شود به معنی آتش مهر بالنده است.

مکان آتشکده برزین مهر (به معنی آتش مهر بالنده) را که ویژه‌ی کشاورزان یا برزیگران بوده در کوه ریوند سبزوار می‌دانند.

۲۰-۲

تاریخ ساخت آتشکده آذربرزین‌مهر بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت بازمی‌گردد و در بند ۸ از فصل ۱۷ بندهش آمده است: آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب شاه دینش را پذیرفت، آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر برزین مهر قرار داد.

در کنار این آتشکده گیاهی به نام ریواس وجود دارد که طبق مدارک و شواهد موجود در دوره آریایی‌ها (هزاره اول تا سوم قبل از میلاد) از این گیاه نوشیدنی به نام هَومَه درست می‌شد و در مراسم دینی و مذهبی آریایی‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت.

به سبب احترام خاصی که در روزگاران کهن به کشاورزان گذاشته می‌شد، بی‌تردید عمر این آتش بسیار کهن‌تر از تاریخ ظهور زردشت است . آذربرزین‌مهر زودتر از دو آتشکده رسمی دیگر از میان رفته‌است .ظاهرا آذر برزین مهر، در زمان ساسانیان به مقام سوم تنزل یافته بود. در مقاسه با دو آتش رسمی دیگر، گزارش‌های متن‌های دینی و تاریخی نیز دربارهٔ آذر برزین مهر بسیار اندک است.

روایت وِجَرکَرد دینی، منسوب به میدیوماه، عموزادهٔ زردشت، چون در هر حال، تکیه بر سنت‌های شفاهی زردشتیان دارد، در پرداختن به آذربرزین‌مهر دارای اهمیت است: سقف خانهٔ گشتاسپ می‌شکافد و زردشت با درخششی مینوی نزد گشتاسپ می‌آید. او سه چیز همراه دارد: اوستا، آذر برزین مهر و درخت سرو. زردشت آتش را به دست گشتاسپ می‌دهد و گشتاسپ آن را به جاماسپ، اسفندیار و دیگران می‌دهد، و آتش دست کسی را نمی‌سوزاند. سپس آتش را بر دادگاه (جای خاص آتش) می‌نشاند و آتش برزین مهر ورجاوند و پیروز، بدون هیزم و چوب‌های خوشبو به خودی خود می‌سوزد و آب و خاک بر آن اثر ندارد .

۲۰-۳

روایت‌های اساطیری، آذربرزین مهر را نخستین آتشی می‌دانند که گشتاسپ بنیاد گذاشت . به گزارش بندهش، اهوره مزدا در آغاز آفرینش آذرفرنبغ، آذر گشنسپ و آذر برزین مهر را برای پاسبانی جهان آفرید و با دست خویش نشاند .جم نیز همهٔ کارها را بیش‌تر به یاری آتش فرنبغ، گشنسپ و برزین‌مهر کرده‌است. در زمان پادشاهی هوشنگ، چون مردم بر پشت گاو سریسوگ (سریشوگ) از خونیرس (مرکز مسکون زمین) به دیگر کشورها می‌رفتند، شبی در میان دریا آتشی که در آتشدانی بر پشت گاو قرار داشت، با فشار باد و موج به دریا افتاد و به جای آن، سه آتش درخشیدن گرفتند: آذر فرنبغ، آذر گشنسپ و آذر برزین‌مهر . ظاهرا به مرور، هر یک از این سه آتشکده، خاص یکی از طبقات سه گانهٔ اجتماعی شده‌است، و از این میان، آذر برزین مهر از آن کشاورزان گردید . میرخواند بدون ذکر منبع می‌نویسد: آتشی را که زردشت به گشتاسپ داد، همان آتشی است که تا کنون در دست مجوس است و زردشتیان چنین می‌پندارند که آن آتش تاکنون خاموش نشده‌است . در ادبیات پهلوی جای آذربرزین‌مهر در ریوندکوه، نزدیک نیشابور در خراسان است . به گزارش روایت پهلوی چون گشتاسپ، دین نپذیرفت، هرمزد بهمن، اردیبهشت و آذر برزین مهر را برای دعوت به دین، به خانهٔ گشتاسپ فرستاد؛ آنان به گشتاسپ وعدهٔ فرمانروایی دراز و زندگی دیرپای و پسری آسوده از مرگ، به نام پشوتن دادند و تاکید کردند که اگر دین نپذیرد، خوراک کرکس‌ها خواهد شد، اما گشتاسپ دین نپذیرفت . در بندهش با کمی تفاوت آمده‌است که آذر برزین مهر تا پادشاهی گشتاسپ همچنان در جهان می‌وزید و پاسبانی می‌کرد، تا سرانجام، به ظهور زردشت و دین‌پذیری گشتاسپ، وی آذربرزین مهر را بر ریوندکوه خراسان، که «پشته گشتاسپان» خوانند، نهاد . جالب توجه‌است که بابک ساسانی نیز پیش از رسیدن اردشیر به پادشاهی، آتش‌های فرنبغ، گشنسپ و برزین‌مهر را به خواب می‌بیند که در خانهٔ ساسان می‌درخشند و به همهٔ جهان روشنی می‌دهند و خواب‌گزاران چنین تعبیر می‌کنند که او یا یکی از فرزندانش به پادشاهی جهان خواهد رسید.

در بندهش، سه مینوی آذرهای فرنبغ، گشنسپ و برزین مهر، مایهٔ همهٔ آتش‌ها در گیتی‌اند و پس از این سه آتش، دیگر آتشان‌اند که برای نگهبانی آفریدگان و نابود کردن دروغ آفریده شده‌اند.

مانند آتشکده‌های اساطیری فرنبغ، گشنسپ و برزین مهر، سه آتشکدهٔ رسمی شاهنشاهی نیز، مخصوصا در زمان ساسانیان، به این نام‌ها خوانده می‌شدند. باستان‌نگاران با تکیه بر روایت‌های مذهبی، برای یافتن جایگاه واقعی این سه آتشکده کوشش‌های بسیاری کرده‌اند. فردوسی در بیان دین‌پذیری گشتاسپ، آذر برزین مهر را در کِشمَر (از روستاهای شهرستان بردسکن کنونی) خراسان می‌آورد که با گزارش بندهش تفاوت چندانی ندارد.

در حالی که جکسن و سایکس آذربرزین‌مهر را در روستای ریوند سبزوار می‌جویند . هوتوم- شیندلر و مارکورات  جایگاه آذربرزین مهر را در روستای ریوند نیشابور، بر فراز تپه‌ای به همین نام می‌یابند . لازار فاربی در نیمهٔ دوم سدهٔ ۵م، از ریوند به نام شهر مغان یاد می‌کند . بدون تردید اشارهٔ مسعودی به آتشکده‌ای که در زمان زردشت در نیشابور بنیاد گذاشته شد، اشاره به آذربرزین‌مهر است. ابن فقیه نیز از آتشکده‌ای در نیشابور خبر می‌دهد که یکی از آتشکده‌های اصلی آیین زردشت است .برخی نیز چارتاقی دیو را در سبزوار بنای آتشکده مورد نظر دانسته اند.

هیتنس می‌خواهد با تکیه بر شاهنامه و قطع سرو کشمر (در کشمر) در زمان متوکل -خلیفهٔ عباسی- به جایگاه آذر برزین مهر، و به تاریخ تولد زردشت دست یابد . به قول ثعالبی، گشتاسپ پس از گرویدن به زردشت، دستور کاشتن این سرو را داده بود و متوکل دستور داد آن را قطع کنند و برای ساخت جعفریه به بغداد ببرند؛ اما وقتی که سرو کشمر به یک منزلی جعفریه رسد، غلامان متوکل وی را به قتل رساندند و او موفق به دیده سرو نشد. سرو کشمر به هنگام قطع در سال ۲۳۲ق، ۱۴۰۵ سال عمر داشت.

آتشکده اردشیر – فارس

آتشکده اردشیر – فارس:

آتشکده اردشیر در خرابه‌های شهر استخر استان فارس قرار دارد که نام دیگر آن آتشکده آناهیتا یا ناهید می‌باشد.

چون اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی از خانواده موبدان بزرگ بود به همین دلیل این آتشکده را به شادمانی برقراری سلسله جدیدش در ایران ساخت.

آتشکده اردشیر نخستین بنای طاق‌دار سبک ایرانی است که از دوران ساسانی به جا مانده و در فیروز آباد استان فارس قرار دارد.

۱۸

در تاریخ بلعمی و طبری آمده است که چون یزدگرد سوم نوه خسروپرویز بوده است پس بزرگان ایران او را به مقام پادشاهی رسانند و در آتشکده اردشیر استخر تاج شاهنشاهی را بر سر وی گذاشتند و سپس او را به پایتخت ایران در بغداد تیسپون فرستادند.

این بنا با طول ۱۱۶ متر و عرض ۵۵ متر یکی از کاخ‌های ییلاقی اردشیر به شمار می‌رود که از سنگ پاره و ملاط گچ ساخته شده و نمای آن از شمال به چشمه جوشان ورودی موسوم به برم پیر (قمپ و خنب) که آب زلالی از آن می‌جوشد و جاری می‌شود و از جنوب به دیوار باره بلندی است که آتشکده اصلی در آن جهت و بیرون از کاخ ساخته شده است.

از ورودی شمالی بعد از ایوانی به طول ۲۸ و عرض ۱۴ متر با سقف گهواره‌ای به تالار میانی مربع شکل و گنبدواری به ابعاد ۱۴×۱۴ وارتفاع بین ۲۵-۲۱ متر وصل می‌شود و از تالار میانی به دو تالار قرنیه در شرق و غرب اتصال دارد و هر تالار با راهروهای جداگانه به بخش‌های دیگر کاخ راه دارند.

راهرو تالار غربی به پلکان طبقه دوم کاخ منتهی می‌شود. ایوان جنوبی بیشتر به اتاق‌های چهار جانب کاخ که به نظر جمعی از کارشناسان مهمانسرای کاخ بوده و به ورودی جـنـوبـی باز می‌شود.

گچ بری و تزئینات تالارها بسیار زیبا و با شکو شبیه کاخ تچر، تخت جمشید می‌باشد و زیربنای کاخ با چشمه جوشان ۸۵۰۰ متر مربع است.

آتشکده اردشیر بیرون از کاخ اردشیر ساخته شده است.

آتشکده چهار قاپی – کرمانشاه

آتشکده چهار قاپی – کرمانشاه:

آتشکده چهار قاپی، چهار قاپو یا به معنی چهار در، از جمله آتشکده‌های دوره ساسانی است که در شهر مرزی قصر شیرین قرار دارد.

این آتشکده از نوع آتشکده‌هایی است که دارای دالان طواف بوده و به مرور زمان رواق آن فرو ریخته است و تنها در برخی از قسمت‌ها، آثاری از آن دیده می‌شود.

۱۷

آتشکده چهار قاپی، اتاقی مربع شکل به ابعاد ۲۵×۲۵ متر است و سقفی گنبدی شکل به قطر ۱۶ متر داشت که متأسفانه اکنون اثری از آن باقی نمانده است و تنها بقایای گوشواره‌ها در چهار گوشه آن دیده می‌شود.

این اتاق مربع شکل دارای ۴ درگاه ورودی است که به رواق اطراف فضای مرکزی منتهی می‌شوند.

در اطراف این بنا مجموعه اتاق‌ها و فضاهایی وجود دارد که بخش‌هایی از آن در نتیجه کاوش‌های باستان‌شناسی سال‌های اخیر شناسایی شده است.

این بنا با استفاده از مصالح محلی از قبیل لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده و گنبد آن آجری بوده است.

آتشکده چهار قاپی از جمله بناهای تقویمی ایران بوده که جهت تشخیص شروع فصول سال از آن استفاده می‌شده است.

این اثر تاریخی به جا مانده از دوره ساسانیان در نتیجه جنگ تحمیلی دچار آسیب‌های فراوانی شد.

 

آتشکده سرمسجد – خوزستان

آتشکده سرمسجد – خوزستان:

آتشکده یا معبد سرمسجد یکی ازمهمترین مکان‌های تاریخی و باستانی استان خوزستان است که در شمال شرقی شهر مسجدسلیمان قرار دارد.

۱۶-۱

آتشکده جاویدان (صفه سرمسجد) واقع در مسجد سلیمان بنایی متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد است که بنا بر نظر برخی کارشناسان، معماران برای ساخت تخت جمشید از آن الهام گرفته‌اند.

نوع معماری این بنا، آتشکده جاویدان اورارتویی است که مهمترین مشخصه آن استفاده نکردن از ملات و گذاشتن سنگ خشک روی سنگ خشک دیگر است.

بنا به نوشته‌های پروفسور گیرشمن، باستان‌شناس فرانسوی در کتاب «ایران از آغاز تا اسلام» تخت جمشید نیز با استفاده از همین الگو ساخته شده است.

این معبد که در گذشته‌های دور همواره در آن آتشی افروخته بوده مشرف به سفه سرمسجد است که به گفته مورخان مقر حکومتی پارس‌ها بوده است.

آتشکده سرمسجد، به دستور یکی از پادشاهان بزرگ هخامنشی ساخته شده و هر کدام از سنگ‌های بزرگ معدنی به کار رفته در آن ۴ تا ۵ تن وزن دارد.

۱۶-۲

برای ساخت دیوارهای این معبد هیچ نوع ملاتی به کار نرفته و با توجه به زلزله‌های مکرر در مسجد سلیمان احتمال ریزش این سنگ‌های خشکه‌چین وجود دارد.

محراب آتشکده متعلق به قرن ۷- ۸ قبل از میلاد است که شامل یک سکو به اندازه‌های ۲۰ در ۲۵ پا می‌باشد. در بخش شرقی محراب قسمتی که اکنون آتشکده می‌باشد برای عبادت ایرانیان بنا شده بود.

سمت غرب ایران مقدس ویژه خدایان یونانی بوده و در سمت غربی آتشکده ۳ معبد برای ۳ تن از خدایان قدیم اختصاص داشت که ۲ تن از آنان هراکلیوس و آتنا می‌باشد.

یک پلکان به عرض ۲۵ متر مومنان را به روی صفه نزدیک محل مقدس هدایت می کرد و از آنجا که در پایان مراسم نیایش نبایستی از همان راه که آمده‌اند بازگردند یک پلکان دیگر در گوشه دیگر ضلع شرقی برای پایین رفتن ساخته بودند.

به عقیده پروفسور گیرشمن سابقه استقرار یکی از قبایل پارس در مسجدسلیمان به اواخر قرن هشتم قبل از میلاد می‌رسد.

ظروف سفالی، سکه‌های قدیمی، مجسمه‌های باستانی و آثار کهنی از این بنای تاریخی بدست آمده است که در موزه‌های داخل و خارج نگهداری می‌شوند.

همه ساله از سراسر ایران و حتی خارج از کشور جهانگردانی برای بازدید از این اثر ارزشمند باستانی به استان خوزستان سفر می کنند.

آتشکده سرمسجد در سال ۱۳۱۶ و با شماره ۳۰۰ به فهرست آثار تاریخی ملی و باستانی کشور به ثبت رسیده.

آتشکده کاریان – فارس

آتشکده کاریان – فارس:

آتشکده کاریان در شهر فیروزآباد در ۱۲۰ کیلومتری شیراز قرار دارد.

۱۵-۱

این آتشکده در زمان اردشیر بابکان بنا شده و بعد از حمله تازیان آتش آن به عقداى یزد متقل شده و تا ۷۰۰ سال در آنجا از آن نگهدارى می‌شد.

پس از آن به اردکان یزد جا به جا می‌شود و سال ۱۳۱۸ شمسی به آتشکده شهر یزد برده می‌شود که هنوز نیز کماکان در آن محل افروخته می‌باشد.

مکان آن در شهر فیروز آباد یا اردشیر خره یا اردشیر خوره در ۱۲۰ کیلومتری جنوب شیراز است و کاخ بزرگ آن که توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخته شده بود هم اکنون فرو ریخته است.

آتشکده کاریان یا آذرفرنبغ در روستای کاریان از توابع بخش جویم می‌باشد که سالیان بسیار قبل پس ازساخته شدن کاخ اردشیر به دستور اردشیر بزرگ پادشاه آن زمان باید آتشی مقدس در آن افروخته می‌شد وآنها این آتش را از آتشکده آذرفرنبغ واقع در روستای کاریان به آنجا بردن و از آن زمان به بعد کاخ اردشیر به آتشکده کاریان معروف شد.

نقشه اصلی این آتشکده به شکل ذوزنقه بوده که اضلاع جلویی آن در حدود ۵ متر عرض و ۷ متر ارتفاع دارند. در جلو این ضلع سکویی به ارتفاع ۵/۱ متر از سطح زمین واقع شده‌است.

۱۵-۲

برفراز این سکو در ارتفاع ۳متری روی دیواره حفره‌ای مثلثی شکل وجود دارد. مصالح به کار رفته در دیواره این آتشکده آجر و گل می‌باشد. روی صفهٔ آتشکده آثاری از راهرو و اتاق دیده می‌شود که به درون فرو ریخته‌است.

این آتشکده یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آتشکده‌های زمان ساسانیان بوده و یکی از مهم‌ترین آتش‌های سه گانه زردشتی که مختص موبدان بوده، در آن جا می‌سوخته‌است.

ساسان جد اردشیر بابکان تولیت این آتشکده را بر عهده داشته و ساسانیان همواره علاقه خاصی به این آتشکده داشته‌اند.

اردشیر به همین جهت نام شهر را ارتخشر خوره ( ارت خشتر) نامید که به معنی شهر شکوه و جلال اردشیر است.

۱۵-۳

سلسه حکومت ها ایران (۵۰۰۰ ق.م -تا ۱۳۵۷ ه.ق)

سلسه حکومت ها ایران (۵۰۰۰ ق.م -تا ۱۳۵۷ ه.ق):

دودمان‌های دوران پیش از اسلام
عیلامی‌ها یا ایلامیان : ۳۲۰۰ ق.م تا ۶۵۰ ق.م  محل حکومت بخش بزرگی از جنوب غربی ایران
ماد (آغاز قرن هشتم ق. م.۵۵۰ ق. م.) بنیان‌گذار (دیاکو) (هووخشتره )
هخامنشی (۵۵۹ ق. م.- ۳۳۰ ق. م.) بنیان‌گذار کوروش شهریار معروف داریوش
سلوکیان (۳۳۰ ق. م.- ۱۲۹ ق. م.) بنیان‌گذار سلوکوس یکم

۱۱-۱

 اشکانیان (۲۵۶ ق. م.- ۲۲۴ م.) بنیان‌گذار اشک یکم شهریاران بزرگ مهرداد یکم ارد یا اشک سیزدهم
ساسانیان (
۲۲۴ م.۶۵۲ م.) بنیان‌گذار (اردشیر بابکان) شهریاران بزرگ شاپور ۱ شاپور دوم و انوشیروان دادگر
دودمان‌های دوران پس از اسلام
طاهریان (۲۰۵ – ۲۵۹ ه. ق.) بنیان‌گذار طاهر ذوالیمینین
صفاریان (
۲۶۱ – ۲۸۷ ه. ق.) بنیان‌گذار یعقوب لیث
سامانیان (
۲۶۱ – ۳۸۹ ه. ق.) بنیان‌گذار نصر اول شهریاران بزرگ اسماعیل بن احمد و نصر بن احمد
زیاریان(
۳۱۵ – ۴۶۲ ه. ق.) بنیان‌گذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
بوییان (
۳۲۰ – ۴۴۰ ه. ق.) بنیان‌گذار عمادالدوله علی شهریار بزرگ عضدالدوله
غزنویان (
۳۸۸ – ۵۵۵ ه. ق.) بنیان‌گذار سلطان محمود غزنوی
سلجوقیان (
۴۲۹ – ۵۱۱ ه. ق.) بنیان‌گذار طغرل بیک شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
خوارزمشاهیان (
۴۷۰ – ۶۱۷ ه. ق.) بنیان‌گذار (انوشتکین غرجه) شهریاران معروف: محمد خوارزمشاه
ایلخانان مغول (
۶۵۴ – ۷۳۶ ه. ق.) بنیان‌گذار هولاکو خان
تیموریان (-
۷۷۱ ۹۰۳ ه. ق) بنیان‌گذار تیمور گورکانی
صفویان – (
۹۰۶ – ۱۱۳۵ ه. ق.) بنیان‌گذار شاه اسماعیل اول شهریار بزرگ شاه عباس
افشار (
۱۱۴۸ – ۱۱۶۱ ه. ق.): بنیان‌گذار نادرشاه
زند (-
۱۱۶۳ ۱۲۰۹ ه. ق.) بنیان‌گذار کریم خان زند
قاجار (
۱۲۰۹ – ۱۳۴۵ ه. ق.) بنیان‌گذار آقا محمد شاه شهریار نامی ناصرالدین شاه
سلسله پهلوی (آغاز
۱۳۴۵ ه. ق. ۱۳۰۴ ه. ش.) بنیان‌گذار رضا شاه
محمدرضا پهلوی در 
۲۶ دی ناگزیر به ترک ایران شد. پایان دودمان پهلوی را ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ می‌دانند
حکومت جمهوری اسلامی (آغاز 
۱۳۵۷ ه. ش.) بنیان‌گذار آیت الله خمینی

جاده ابریشم

جاده ابریشم:

جاده ابریشم یا راه ابریشم شبکه راه های به هم پیوسته‌ای با هدفبازرگانی در آسیا بود که خاور و باختر و جنوب آسیا را به هم و به شمال آفریقاو خاور اروپا پیوند می داد.

۷-۱

پیش گفتار:

نخستین بار در دوران هخامنشی ها بود که به اهمیت راه پی بردند. آن ها با ایجاد راه شاهی که از بابل شروع و با گذر از منطقه زاگرس و سرزمین ماد به ری و سپس به بلخ می رسید راهی نو در جهان افکندند. این راه از شهرستان توان هوانگ در چین به ولایت کانسومی‌آمد و از آن جا داخل ترکستان شرقی امروزی می‌شد و از درون آسیای مرکزی می‌گذشت و از راه بیش‌بالیغ و آلمالیغ و اترار بهسمرقند و بخارا می‌رسید. در بخارا قسمت اصلی آن از راه مرو، سرخس، نیشابور، گرگان به ری می‌آمد و از ری به قزوین و زنجان وتبریز و ایروان می‌رفت و از ایروان به ترابوزان یا بیکی از بندرهای شام پایان می‌گرفت. قسمت فرعی این راه از سمرقند به خوارزم و از خوارزم به سرای و هشترخان و از آن جا به کنار رودخانهٔ «دن» و بندرهای دریای آزف پایان می‌یافت. مهم‌ترین کالایی که از ایران می‌گذشت، ابریشم بود، اما چون ایرانیان مقدار بسیاری از ابریشم خام چین را که وارد می‌کردند، به خود تخصیص می‌دادند می توانستند فراورده‌های خویش را به هر بهایی که بخواهند، به کشورهای باختر زمین بفروشند. ترکان به تحریک اتباع سغدی خود کوشش ها کردند، تا از خسرو انوشیروان اجازه گذر دادن ابریشم خود را از خاک ایران به دست بیاورند اما نتیجه نبخشید.

ریشه نام

نخستین کسی که نام راه ابریشم را در سال ۱۸۷۷ میلادی، برای این مسیرها برگزید، جغرافی دان آلمانی فردیناند ریختوفن بود. وی به سبب حمل ابریشم چین از این راه به دریای مدیترانه و مناطق گوناگون دیگر بین راه این نام را برگزید.

 

مسیرهای مورد استفاده

با آغاز مسیر از شهرهای ساحلی شرق چین و برای پیشگیری عبور از بیابان های مرکزی چین، این مسیر به دو راه شمالی و جنوبی تقسیم می‌شد.

مسیر شمالی که عمدتا امروزه از آن با نام راه ابریشم یاد می‌شود از روستای توان هوانگ آغاز می‌شد و پس از گذر از ایالت های گوناگون در چین و پیش از رسیدن به بیایان بزرگ مرکزی چین به سه راه متفاوت بخش می‌شد که دو تای آن ها از شمال بیابان و یکی از جنوب آن عبور می‌کرد.

مسیر جنوبی یک مسیر ثابت بود. مسیری که پس از گذر از قسمت های جنوبی چین به شمال هندوستان می‌رسید و سپس به خراسان و ایران و سپس یا به مسیر دریایی می‌پیوست و یا با مسیر شمالی یکی می‌شد.

  • از حدود ۱۴ قرن پیش در زمان امپراتور خاندان هان در شرق چین، یک مسیر دریایی که البته به طور رسمی
  • قسمتی از جاده ابریشم نبوده‌است، نیز مورد استفاده قرار گرفت.
  • تاریخچه پیدایش مسیر
  •  
    • در حدود ۴ تا ۶ هزار سال پیش از میلاد، مردم باستانی ای که در محدوده صحرای غربی و مصر زندگی می‌کردند، از جنوب غربی آسیا، جانوران اهلی به این منطقه می‌آوردند.
    • پیش از آغاز دوره فرعون ها در مصر، در حدود ۴ هزار سال پیش از میلاد، از منطقه کنعان (فلسطین و اسرائیل امروزی) ظرف های سفالی خریداری می‌کردند.
    • سیاست ایران در زمان ساسانی، در مورد راه ابریشم

      در زمان ساسانی راه بزرگ درآمد برای شاهنشاهی ایران، بازرگانی ابریشم و اخذ حقوق گمرکی از بازرگانان و کاروانیانی بود که از ایران می‌گذشتند. چین در آن روزگار از ایران وسمه، قالی، سنگ های گران بها و پارچه وارد می‌کرد. یکی از صادرات مهم چین به ایران ابریشم بود که در دربار بیزانس حکم ارز را داشت و مهم تراز طلا و سنگ های گران بها بود. هدف ایران از در دست داشتن راه ابریشم افزایش گردش کالا نبود بلکه کم توان نمودن رومی ها بود. دولت ایران همواره بهای ابریشم را بالا می‌برد تا از این رهگذر از بیزانس طلا و پول بیشتری را به چنگ آورد و امپراتوری بیزانس را از لحاظ نظامی کم توان کند. روشن است که بیزانس نیز نمی‌توانست به چنین سیاستی از سوی دولت ایران تن در دهد از این رو همواره راه دشمنی با ایران را در پیش می‌گرفت. دربار بیزانس می‌دید که در فاصله‌های صلح آمیز میان جنگ ها، همواره مقدار چشمگیری طلا از بیزانس به ایران سرازیر می‌شود. از این رو به کوشش برمی‌خواست ولی تلاش رومی ها برای رهایی از این وابستگی اقتصادی همواره بی هوده می‌ماند.

      رقابت بین ایران و بیزانس و ترکان، بر سر راه ابریشم

      حدود سال ۵۳۱ میلادی یوستی نیانوس یکم کوشید تا از راه اقیانوس هند و به وسیله ملوانان حبشی ابریشم را مستقیم به دست آورد ولی ایرانیان در بندرهای هند از نفوذی فراوان برخوردار بودند. از این رو حبشی ها نتوانستند در رقابت با ملوانان ایرانی توفیقی به دست آورند.[۲] در سال ۵۷۰ میلادی خسرو انوشیروان با گرفتن یمن راه دریای سرخ و اقیانوس هند را یکسره بر بیزانس بست. در این روزگار خاقان های ترک وارد عرصه سیاست شدند. پس از نابودی هیتال ها، سغدی ها به پیروی از ترک ها در آمدند. ترک ها از راه خشکی می‌خواستند وارد دادوستد با بیزانس بشوند ولی برای انجام چنین کاری موافقت ایران لازم بود و خسرو انوشیروان هرگز راضی به چنین موافقتی نبود. برای حل مسئله ایستمی خان فرمانروای سغد نزد امپراتور یوستی نیانوس یکم رفته و قرار بر این شد که ترک ها وبیزانس به اتفاق یکدیگر ایران را مورد حمله قرار بدهند. سواران ایستمی خان به سرعت از رود آمو گذشتند ولی چون استحکامات ایران به دید ترک ها غیر قابل گذر می‌نمود حمله ترک ها متوقف ماند. در سال ۵۷۱ میلادی خسرو انوشیروان سند، بست، رخج، زابلستان،طخارستان و کابلستان را گرفت اما سغد در اختیار ترک ها ماند. در فاصله سال های ۵۶۷ و ۵۷۱ میلادی ترکان همه سرزمین شمال قفقاز را تصرف کردند و با امپراتوری بیزانس هم مرز شدند اما انوشیروان بیزانس را شکست داده و [[خزر]ها و ترک ها را مجبور به پیروی از ایران کرد. برای ترک ها چاره‌ای جز این نبود که به ایران یورش برند و راه ابریشم را به چنگ خود در آوردند. بی گمان این اقدام سبب دگرگونی های اقتصادی بزرگی در ایل ترک ها می‌شد. در سال ۵۸۹ میلادی اتحادی رسمی میان ترک ها و بیزانس شکل گرفت در این روزگار هرمز چهارم بر اریکه شاهی ایران تکیه داشت، در همین هنگام لشگریان ترک و خزر به آران و ارمنستان حمله ور شدند. در شرق نیز ساوه شاه فرمانروای ترک ها به ایران یورش برد. پیاده نظام سپاه ایران، در برابر ترک ها تاب پایداری نیاورد. در تیسفون رأی هرمز چهارم بر این قرار گرفت که بهرام چوبین را برای رویارویی به سوی ترک ها گسیل دارد. بهرام توانست سپاه ترک را شکست داده و یک ماه در هرات ماند و غنیمت های به دست آمده را میان شاهنشاه و سپاه خویش، بخش کرد.

       مسیر جاده ابریشم

      در سال ۶۰۲ میلادی جنگ های ایران و بیزانس دوباره آغاز شد ولی در عمل حمله سپاه ایران به سال ۶۰۴ میلادی آغاز گردید و کم و بیش بیست سال به درازا انجامید. گرفتاری خسرو پرویز در پیکارهای او در غرب و جنگ بابیزانس سبب شد که وی نتواند به امور مرزهای شرقی به خوبی بپردازد. حدود سال ۶۰۴ میلادی وضع داخلی خاقان های غربی ترک ها تا اندازه‌ای بهبود یافت و رفته رفته استوار شد. راه اصلی کاروان رو از شمال کوه‌هایتیان شان می‌گذشت و نخستین مراکز خاقان های غربی، در گائو چان وتورفان پدید آمد. در ناحیه کان شهر سمرقند که خود از شهرهای باستانیسغد بود، مرکزی عمده در مسیر این راه کاروان رو پدید آمد. بعدها راه کاروان رو دیگری نیز پدید آمد که از کاشغر

    • ۷-۳

نیایشگاه چغازنبیل

نیایشگاه چغازنبیل:

چُغازَنبیل نیایشگاهی باستانی‌است که در زمان ایلام (عیلامی‌ها) و در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد ساخته شده‌است. چغازنبیل بخش به‌جامانده ازشهردوراونتش است.

۳-۱

این سازه در ۱۹۷۹ اولین اثر تاریخی از ایران بود که در فهرست میراث جهانی یونسکو جای‌گرفت. جامعه بین المللی برای آن ارزش استثنائی و جهانی قایل است.

جایگاه:

چغازنبیل در جنوب غربی ایران، در استان خوزستان و در شهرستان شوش واقع شده‌است. این سازه در ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی شهر باستانی شوش و ۳۵ کیلومتری غرب شهر باستانی شوشتر واقع است، اما به دلیل واقع شدن در غرب رودخانه دز، مرز این دو شهرستان، در تقسیمات کشوری جزء شهرستان شوش محسوب می‌گردد. این بنا در طول جغرافیایی ۴۸ دقیقه و ۳۰ ثانیه و پهنای جغرافیایی ۳۲ دقیقه‌است.

۳-۲

تاریخچه:

این نیایشگاه توسط اونتاش گال (پیرامون ۱۲۵۰ پ. م.)، پادشاه بزرگ ایلام باستان، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، نگهبان شهر شوش، ساخته شده‌است.

مکان جغرافیایی زیگورات چغازنبیل در ۴۵ کیلومتری جنوب شهر شوش و ۳۵ کیلومتری غرب شهر شوشتر، در نزدیکی منطقه باستانی هفت‌تپه می باشد. دسترسی به این اثر باستانی از جاده ای انحرافی در جاده شوش بهاهواز و همچنین از جاده شوشتر به هفت تپه (جاده کشت و صنعت کارون) مقدور است.

«چغازنبیل» که نام باستانی این بنا است، واژه‌ای محلی و مرکب از دو واژه «چُغا» (در زبان لری به معنی «تپه») و زنبیل (به معنی «سبد») است که اشاره‌ای است به مکان معبد که تپه بوده و آن را به زنبیل واژگون تشبیه می‌کردند. این مکان نزد باستان‌شناسان به «دور-اونتَش» معروف است که به معنای «دژِ اونتش»» است.

۳-۳

اونتاش گال پادشاه ایلام باستان است که دستور ساخت این شهر مذهبی را داده‌است. بنای چغازنبیل در میانه این شهر واقع شده‌است و مرتفع‌ترین بخش آن است.

این نیایشگاه توسط اونتاش ناپیریش (حدود ۱۲۵۰ پ. م.)، پادشاه بزرگ ایلام باستان، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، الهه نگهبان شهر شوش، ساخته شده‌است. و در حمله سپاه خونریز آشور بانیپال به همراه تمدن ایلامی ویران گردید. سده‌های متمادی این بنا در زیر خاک به شکل زنبیلی واژگون مدفون بود تا اینکه به دست رومن گیرشمن فرانسوی در زمان پهلوی دوم از آن خاکبرداری گردید. گرچه خاکبرداری از این بنای محدب متقارن واقع شده در دل دشت صاف موجب تکمیل دانش دنیا نسبت به پیشینه باستانی ایرانیان گردید اما پس از گذشت حدود ۵۰ سال از این کشف، دست عوامل فرساینده طبیعی و بی دفاع گذاشتن این بنا در برابر آنها آسیبهای فراوانی را به این بنای خشتی – گلی وارد کرده و خصوصا باقیمانده طبقات بالایی را نیز دچار فرسایش شدید کرده‌است.

چغازنبیل جزو معدود بناهای ایرانی است که در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو ثبت شده‌است. در بعضی از کتب تاریخی نام قدیمیشوش، چغازنبیل نامیده شده‌است.

اندازه:

لندی آغازین آن ۵۲ متر و ۵ طبقه بوده‌است. امروزه ارتفاع آن ۲۵ متر و تنها ۲ طبقه و نیم از آن باقی مانده‌است. زیربنای چغازنبیل یک مربع ۱۱۰ متر در ۱۱۰ متر است. یعنی دو برابر یک زمین فوتبال.

۳-۴

کوروش کبیر

کوروش کبیر:

کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

Engraving of Cyrus the Great --- Image by © Bettmann/CORBIS

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند.

کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان ‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید.

حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند.

کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند.

اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد.

تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد.

آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید.

پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد

آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید.

دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند.

هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است و دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد.

پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد.

مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند.

کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند.

پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند.

پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با مناست، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد.

سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند مناست و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست.

سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟»

اسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.

آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد.

از آن طرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند.

شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند.

هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.

بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.

دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.

با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ سالهایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت.

کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.

کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید.

اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید.

نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد.

هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرقایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت.

کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود.

البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

ابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد.

با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد.

او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.

پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن ۱۵ ایرانی به مصر حمله کرد که بردیا که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)}

در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پاد