نوشته‌ها

تاریخچه‌ای از نگارش و خط

تاریخچه‌ای از نگارش و خط:

بشر زمانی که خواست آنچه را می‌اندیشد نقش کند، در حقیقت قدم به دنیای نگارش گذاشت. در مرحله نخست تصویرهای واقعی را برای ارتباط کتبی ترسیم کرد و با این کار خط تصویری آغاز شد. تعداد فراوان تصویر‌ها و عدم امکان نقش کردن مسائل عاطفی، کمبودهای این روش نگارش بود. کم کم تصویرها شکل ساده‌تر و نمادین‌تری به خود گرفتند و برای مفاهیم عاطفی علائمی قراردادی وضع شد. مثلا نقش دو پا نشانهٔ راه رفتن و چشم اشک آلود نشانهٔ اندوهگینی بود. مجموعه این تلاش‌ها نوعی خط اندیشه‌نگار را در دسترس نگارندگان قرارداد.

سپس در همین مسیر خط “هیرو گلیف” وارد عرصه نگارش شد. گستره انتشار آن بیشتر در مصر و در دست کاهنان بود. یونانیان چون این خط را اعجاب‌آور و پر از رمز و راز پنهانی کاهنان مصر یافتند، این نام را بدان بخشیدند که در زبان یونانی به معنی نوشته نشانه‌های مقدس است. سابقه خط هیروگلیف را تا هزاره چهارم پیش از میلاد نیز می‌توان پیش برد. خط هیروگلیف را بر پاپیروس می‌نوشتند. پاپیروس از ساقه‌های فشرده نوعی نی به دست می‌آید و نیای کاغذ است. کلمات paper, papier , … در زبان‌های غربی با این واژه ارتباط دارند. مصریان نخستین مصرف‌کنندگان پاپیروس بودند و نوشت‌افزار آنها نیز نوعی قلم نئی بود که آن را در مرکب سیاه یا قرمز فرو می‌بردند. این خط بیشتر افقی و از راست به چپ نوشته می‌شود و به ندرت از چپ به راست و گاهی از بالا به پایین. تصویر انسان‌ها و حیوانات رو به آغاز خط دارد.۱ بعد‌ها خط هیروگلیف در مصر تحول می‌یابد و به سادگی می‌گراید و دو نوع خط هیراتیک (دینی) و دموتی (مردمی) از آن بوجود می‌آید.

مرحله بعدی خط، خط میخی است. کهن‌ترین اقوامی که در بین‌النهرین زمینه خط میخی را فراهم کرده‌اند سومری‌ها هستند، قومی متمدن که از نژاد سامی نداشتند وبرخی این احتمال را می‌دهند که از کنار دریا به این منطقه مهاجرت کرده باشند. رد پای آن‌ها از اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد در بین‌النهرین دیده می‌شود. علم نجوم، تقسیم ساعت به ۶۰ دقیقه و دقیقه به ۶۰ ثانیه، مسائل هندسی و اوزان؛ میراث‌های گران‌بهایی هستند که این قوم برای آشوری‌ها و بابلی‌ها بر جای گذاشتند. سومری‌ها چون پیوندی با همسایگانشان نداشتند از میان رفتند یا جذب اقوام سامی شدند. سومری‌ها چون مصری‌ها و چینی‌ها، از نخستین اقوامی هستند که تمایل به ضبط گفتار و اندیشه‌هایشان داشتند و برای این کار خط میخی را برگزیدند.۲

خط میخی آغازین سومری‌ها شباهت به خط مصری دارد یعنی خط میخی در اصل نوعی خط تصویرنگاری بوده است، آن را بر روی لوح نقش می‌کردند و به همین دلیل رفته رفته تصویر‌ها حالت ساده‌تر و زاویه مانندی به خود گرفتند و سرانجام علامت‌های تشکیل دهنده این خط به صورت میخ درآمد.۳ به جز تفاوت‌های ظاهری خط هیروگلیف و خط میخی‌، تفاوت آشکار دیگر آنها در ابزار نوشتن است . برای نگارش خط هیروگلیف همان طور که گفتیم از پاپیروس و قلم نی و مرکب استفاده می‌شد درحالی که برای نوشتن خطوط میخی نیاز به لوحه‌های گلی نرمی بود که با قلم چوبی بر آن می‌نگاشتند و سپس لوحه را می‌پختند.

از خط میخی سومری نخستین، خط میخی ایلامی منشعب می‌شود که برای نگارش زبان ایلامی که جزو زبان‌های منفرد است به کار می‌رود.

خط میخی اکدی (بابلی) نیز از منشعبات همین خط است. خط میخی به جز منطقه بین‌النهرین درگسترهٔ وسیعی رواج می‌یابد: در آسیای صغیر و بین‌النهرین شمالی و در میان هیتی‌ها، هوری‌ها، اورارتورها، لولوبی‌ها و کاسی‌ها و غیره.۴

خط میخی کتیبه‌های فارسی باستان دوره هخامنشی از روی خط میخی بابلی و ایلامی درست شده است که نسبت به آنها علائم ساده‌تر و کم‌تری دارد. حروف هجایی هستند (یعنی مصوت به همراه صامت) و از چپ به راست نوشته می‌شوند. خط میخی زبان فارسی را می‌توانیم صورت تکامل یافته خطوط میخی دیگر بدانیم.

هم زمان با تکامل تدریجی خطوط میخی و در هزاره دوم پیش از میلاد خط دیگری در سرزمین فنیقیه پا به عرصه وجود می‌گذارد و آن خط فنیقی است. قدیمی‌ترین نمونه این خط در کاوش‌های شهر گوبله، از شهرهای فنیقی باستان (حوالی سوریه کنونی) که یونانیان آن را بیبلوس می‌نامیدند، به دست آمده است. این شهر در میان یونانیان، به عنوان داشتن بهترین پاپیروس‌ها، شهرت داشت و مرکز مهم بازرگانی مصر و یونان بود. چون یونانیان وسایل نوشتن خود را از این شهر بدست می‌آورند نام بیبلوس در نزد آنها به معنی کتاب گرفته شده و بعدها Bible ، مفهوم کتاب دینی تورات و انجیل را یافت.۵ الفبای فنیقی با ۲۲ علامت خطی که تنها صامت‌ها را نشان می‌داد، از راست به چپ نوشته می‌شد. به زعم خط شناسان ،نشانه‌هایی از خط مصری باستان و خطوط تصویری را در الفبای فنیقی می‌توان یافت. این خط برخلاف خط هیروگلیف که در انحصار کاهنان بود و یا خط میخی که تنها طبقه دبیران با آن سر و کار داشتند، براحتی در دسترس عامه قرار گرفت. چون نگارش و فراگرفتن آن آسان بود. این خط در آسیای غربی نفوذ یافت و جایگزین خط میخی شد و به غرب (اروپای امروز) که هنوز دارای خط و کتابت نبود راه یافت. این مسئله از طریق یونان انجام گرفت که با فنیقی‌ها ارتباط بازرگانی داشتند.

یونانیان این الفبا را با اسم سامی آن که نماینده دو حرف اول آن بود «آلفا بتا» نامیدند و برای استفاده خود تفییراتی در آن دادند و مصوت‌ها را وارد خط ساختند و خط صامت نگار را به آوانگار تبدیل کردند و جهت نگارش را نیز تغییر دادند و از چپ به راست نوشتند.

لازم به یادآوری هست که کهن‌ترین نوشته‌ها معمولا از راست به چپ و سپس از چپ به راست نوشته شده است و درآغاز نوعی روش شیارگونه متداول بوده است. گونه‌ای از خط یونانی را، یونانیان مهاجر با خود به روم بردند و در آنجا بر این مبنا، الفبای لاتینی به وجود آمد که زبان‌های گوناگون اروپا بدان خط نوشته شد. بخشی از اروپای شرقی که به کلیسای دوم وابسته بودند، الفبای لاتینی را برای نگارش برگزیدند، مانند کشورهای لهستانی، چک‌ها، کروات‌ها و …

اما در سده نهم میلادی کشیشی از کلیسای بیزانس به نام سیریل با ترکیبی از الفبای یونانی و رومی خطی را برای نگارش زبان اسلاوی به وجود آورد. گونه‌ای تعدیل شده از این الفبا که سیریلیک نامیده می‌شود برای نگارش زبان روسی و دیگر زبان‌های هم‌جوار به کارمی‌رود.۶

الفبای فنیقی به نوعی شبه قاره هند را نیز در نوردید. دانشمندان خط برهمایی هند را از فرزندان همین خط می‌دانند که زبان سنسکریت و دیگر زبان‌های هندی با آن نوشته می‌شود. متون دینی بودایی به زبان ختنی (سکایی) که یکی از زبان‌های ایرانی شرقی دوره میانه است به خط برهمایی نوشته شده است.۷

یکی دیگر از فرزندان خط فنیقی خط آرامی است که به سرعت در خاورمیانه پخش شد .۸ آرامی‏ها اقوامی بودند که از صحرای شمالی عربستان به سوی خاورمیانه مهاجرت کردند و در بین‌‌النهرین مستقر شدند. در اوایل هزاره اول پیش از میلاد، حکومت‏هایی برای خود بر پا کردند ولی به زودی مقهور و خراج‌گزار آشوری‏ها گشتند. اما از آنجا که بازرگانان موفقی بودند نفوذ ریشه‌داری در منطقه کردند و محل استقرار خود را در بابل و نینوا قرار دادند و بر جمعیتشان نیز افزوده شد و زبان این قوم زمانی دراز در این منطقه پایید و مهم‏تر این که بر مبنای الفبای فنیقی، خط آرامی به وجود آمد که به سرعت رواج یافت و تبدیل به خط بین‌‏المللی منطقه شد و زبان آرامی نیز که چندان دور از زبان‏های سامی آن نواحی نبود، تبدیل به زبان ارتباطی خاورمیانه گشت. پدید آمدن دولت هخامنشی که سرزمینی گسترده از ماوراء‏النهر تا بین‌‏النهرین را در برمی‏گرفت و نیاز به یک زبان ارتباطی واحد داشت، بر گسترش خط و زبان آرامی در این راستا افزود.

خط و زبان آرامی در دولت هخامنشی تبدیل به زبان دیوانی شد و دبیران آرامی‌‏نژاد و آرامی‌زبان در دستگاه‏های دیوانی ایالت‏های مختلف سرزمین هخامنشی به خدمت مشغول شدند و زبان و خط آرامی با عنوان آرامی رسمی یا آرامی امپراطوری پا به پای زبان فارسی باستان و خط میخی که تنها در کتیبه‏‌های هخامنشی به کار می‌‏رفت در ارسال مراسلات به کار گرفته شد. بدین صورت که نامه به زبان هر ایالتی تقریر می‌‏شد. دبیر آرامی زبان آن را به زبان و الفبای آرامی می‌‏نوشت و نامه به ایالت‏های دیگر فرستاده می‌شد و در آنجا دبیرهایی از همین نوع آن را به زبان آن ایالت برمی‌‏گرداندند و برمی‌‏خواندند.

پس از دوران هخامنشی در دوره کوتاه مدت اسکندر و سلوکی‏ها زبان و خط یونانی در مراسلات رسمی و اداری به کار رفت تا این که در زمان اشکانیان خط پهلوی اشکانی برای نوشتن زبان پهلوی اشکانی، بر مبنای خط آرامی پایه‌‏ریزی شد و سپس خط پهلوی ساسانی در همین راستا به وجود آمد که هرکدام گونه‌های کتیبه‌های و تحریری دارند. این خطوط صامت نگارند و حتی تعداد علامت‏ها نسبت به الفبای آرامی کم‏تر نیز هست و همین موضوع مشکلاتی را برای خواندن زبان پهلوی ایجاد می‌‏کند. این خطوط از راست به چپ نوشته می‌‏شوند.۹

خط اوستایی که برای به تحریر در آوردن کتاب دینی زرتشتیان به کار رفته است و یکی از کامل‏ترین خطوط دنیاست، بر مبنای خط پهلوی ساسانی اختراع شده است . این خط آوانگار هست و با ۵۳ یا ۵۸ علامت صامت و مصوت از قابلیت نگارشی بسیار بالایی برخوردار است. از راست به چپ نوشته می‌‏شود و به نام‏های دین دبیره و دین دبیریه، دین دفیره و . . . هم نامیده می‌‏شود.۱۰

از نخستین سده‏‌های اسلامی چون زبان و خط پهلوی حالت رسمی خود را از دست داد مشکلات آن بیشتر عیان شد و برای سهولت در خواند متون پهلوی آن را به الفبای اوستایی برگرداندند و این نحوه نگارش پازند نامیده می‌‏شود.۱۱

در دوره زبان‏های ایرانی میانه خطی که مانی در آثار خود به کار برده است نیز از اهمیت ویژه‏‌ای برخوردار است . مانی خط را بر مبنای خط سریانی ابداع کرد که نسبت به خط پهلوی از امتیازات بهتری برخوردار است و در آن موازین زیبا شناختی خطی مراعات شده است. زبان‏های سریانی یکی از زبان‏های گروه شرقی زبان آرامی است که در دوران گذشته زبان علم بود. بسیاری از آثار علمی یونانی و پهلوی و عبری به این زبان برگردانده شده است. خط سریانی از فرزندان خط آرامی به شمار می‌‏آید.۱۲

نوشته‌هایی که به زبان سغدی، یکی از زبان‏های شرقی ایران به دست ما رسیده است با خط‏های سغدی مانوی، سغدی مسیحی و سغدی بودایی نوشته شده است که خط اخیر در حقیقت خط سغدی را نشان می‌‏دهد. این خط نیز از فرزندان شاخه دیگر آرامی است.۱۳

لازم به یادآوری است که خط عبری نیز که سابقه زبانی آن به سده چهارم پیش از میلاد می‌رسد از اصل آرامی نشات گرفته است. عموم یهودیان جهان خط عبری را برای نگارش آثار خود به کار می‌گیرند. خط عربی نیز با واسطه نبطیان از خط آرامی به وجود آمده است. نبطیان قومی از نژاد عرب بودند که در نبطیه زندگی می‌‏کردند، از حدود ۱۵۰ سال پیش از میلاد گونه‌‏ای از خط و زبان آرامی درمیان ایشان رایج بود، از این خط، خطی موسوم به سینایی نو به وجود آمد که از سده اول پیش از میلاد تا سده چهارم میلادی در شبه جزیره سینا رواج داشت. خط کوفی (در کوفه و حیره) و نسخ (در مکه و مدینه) از این خط اقتباس شده‌اند.۱۴ گونه‌ای از این خط نسخ برای نوشتن آثار زبان خوارزمی که یکی از زبان‌های ایرانی شرقی است به کار رفته است.

ایرانیان نیز در سده‌های نخستین پس از اسلام با افزودن حروف فارسی به الفبای عربی خط فارسی را بر مبنای نسخ پایه‌گذاری کردند و سپس خط نستعلیق و خط شکسته و دیگر خطوط ایرانی ابداع شد.

اقوام باستانی کناره دریای مازندران(۳)

اقوام باستانی کناره دریای مازندران(۳):
آماردها

از آمارد ها که در دنیای باستان به جنگاوری و سلحشوری شهرت داشتند، در یادداشت ها و منابع تاریخی به نام های مردان، مرد، مارد، مردوس و امرد یاد شده است و سرزمین آنان را بین کادوس و تپور نشان داده اند. استرابون یکی از اقوام ساکن در کرانه های جنوب دریای کاسپین را مارد ها یا آمارد ها معرفی می کند. در کتاب وندیداد، آمارد ها پیرو اهریمن و سرزمینشان مجاور مرغیانا(مرو امروزی) معرفی شده است:
آماردها

از آمارد ها که در دنیای باستان به جنگاوری و سلحشوری شهرت داشتند، در یادداشت ها و منابع تاریخی به نام های مردان، مرد، مارد، مردوس و امرد یاد شده است و سرزمین آنان را بین کادوس و تپور نشان داده اند. استرابون یکی از اقوام ساکن در کرانه های جنوب دریای کاسپین را مارد ها یا آمارد ها معرفی می کند. در کتاب وندیداد، آمارد ها پیرو اهریمن و سرزمینشان مجاور مرغیانا(مرو امروزی) معرفی شده است:

“سومین و بهترین سرزمین ها که – اهورامزدا – آفرید (مرغیانا) است که نیرومند است و وفادار به آریا. اهریمن مرگ زا بر ضد او اقوام (مردان) را به وجود آورد.” گرچه این حرف هم مانند خیلی از حرف هایی که ایرانی ها در باره دشمنان خود در تواریخ یا کتاب ها و دفتر های خود می نویسند حالت ضعف آنان را نشان می دهد. مثلا در شاهنامه ایران در اوج اقتادر توصیف شده است و از طرفی گیلان را نمی تواند بگیرد، به همین خاطر گیلانیان دیو معرفی شده اند. این جا هم مردان غیر آریایی که در مقابل یورش آریاییان مقاومت کرده اند، مخلوق اهریمن مرگ زا معرفی شده اند. می توان مثاله های دیگری در این زمینه پیدا کرد فقط باید کتای های تاریخ ایران را مطالعه کرد آن هم به دید بی طرفانه. به هر صورت این همه کشت و کشتاری که در تاریخ ایران انجام شده نادیده گرفته می شود و ایرانیان صلح دوست معرفی می شوند و باقی اقوام به نوعی یا وحشی هستند یا غارتگر یا متجاوز و یا… بیائید انصاف را رعایت کنیم، نمی خواستم این ها را در این جا بگویم، ارتباطی ندارد به این موضوع ولی تک و پهلوی من سوراخ شد از بس این حرف ها را درون خودم نگاه داشته ام. قلبم گنجایش این همه حرف ناگفته را ندارد. حداقل آن هایی که خطری ندارد بگوییم تا جا برای خطرناک هایش باز شود. باری، این شاهد تاریخی نشان می دهد که سرزمین مرد یا مارد مجاور سرزمین مرو بوده یا اینکه تا آنجا ادامه داشه! البته نام واژه مرد شبیه نام واژه مرو هست! هم چنین شواهد بسیاری نشان می دهد که آمارد ها پیش از حمله آریائی ها در مرزهای شمال خاوری ایران، میان رود اترک و سرزمین مرو می زیسته اند.

با ورود آریایی ها به سرزمین های جدید، آمارد ها که در خود توان ایستادگی در برابر حمله خونین مهاجران تازه نفس را نمی دیدند، راه گریز در پیش گرفتند و در جست و جوی پناهگاه روی به کوهستان البرز نهادند و سرانجام در کناره های سپیدرود و کوهستان های جنوب گیلان جای گرفتند. در واقع، به همین دلیل در قدیم سپید رود را آمارد می نامیدند. نقل از کتاب پیرنیا. دیاکونوف نیز در کتاب تاریخ ماد نام قدیم قزل اوزن و سپیدرود را امرد نوشته است. از این نامگذاری معلوم می شود که آمارد ها مدت های طولانی در سرزمین های مجاور سپیدرود سکونت داشته اند. امروزه پهنه ای از نواحی کوهستانی جانب شرقی سپیدرود، آمارلو(عمارلو) نامیده می شود که این نام نیز می تواند یاد آور نام قوم آمارد باشد. هم چنین تپه ی باستانی مارلیک نیز که در جانب شرقی سپید رود و در شمال غربی آمارلو قرار دارد، تداعی کننده نام آمارد است. زیرا پسوند لک، و لیک به معنی قوم و قبیله نام اقوام مختلف در گیلان است. مانند گیل + لک = گیلک. بنا براین ، مارلیکرا میتوان ترکیبی از دو واژه ی مارد و لیک به معنای قوم و قبیله مارد(آمارد) دانست.

درباره ی نژاد آمارد ها اطلاع دقیقی وجود ندارد و پژوهشگران دنیای باستان در این مورد دیدگاه های مختلفی ارائه داده اند. دکتر محمد جواد مکور آمارد ها را از اقوام پیش از آریائیان معرفی می نماید که بین دو قوم غیر آریائی دیگر، یعنی کادوسیان و تپوریان می زیستند. اما دکتر نگهبان آمارد ها را آریائی می داند و در ضمن شرح یافته های خود در تپه مارلیک گفته است

” به نظر می رسد که اقوام مارلیک یکی از گروه های اولیه هندوایرانی(آریایی) که بعد ها در مدارک تاریخی از آن ها با نام مارد ها یا آمارد ها ذکری آمده است، باشند. این اقوام به نظر می رسد در نیمه ی دوم هزاره ی دوم پیش از میلاد به ارتفاعات دامنه های شمالی البرز در حوزه ی جنوبی وارد شده و در مناطق کوهستانی مستقر گردیدند. این اقوام حکومت مقتدر و پیشرفته ی را از نظر هنر و صنایع تشکیل داده و از تپه ی مارلیک به عنوان محل آرامگاه سلاطین خود، از قرن چهاردهم تا قرن دهم پیش از میلاد استفاده می نمودند.”

البته اکثر منابع و شواهد نشان دهنده این هستند که آمارد ها آریائی نبوده اند.

در گزارش های تاریخی برجای مانده از گذشته، آماردها مردمی جنگ جو، دلاور، خوش اندام و بلند قد معرفی شده اند. استرابون درباره ی خصوصیات آنان نوشته است: “ماردها جامه سیاه می پوشند و موی بلند دارند و آن کس که دلیرتر باشد، مجاز است با هر زنی ازدواج کند!” سعید نفیسی درباره ی آماردها و ویژگی های آنان چنین نوشته است:

“امرته نام طایفه ای قدیمی از گیلان در رودبار، یعنی دره های سپیدرود بوده و این کلمه به زبان قدیم به معنی نمیرنده است. پیداست که مردانی بوده اند بسیار تنومند و جان سخت و پر تاب و توان که دیر از پای در می آمدند و این گروه تا زمان های تاریخی هنوز در آن ناحیه بوه اند …” اگر ترجه نفیسی درست باشد پس میتوان گفت مارلیک هم می شود قوم نیرومند.

آماردها به عنوان قومی جنگجو و دلاور تا دوره ی سلطنت فرهاد اول اشکانی در گیلان و هم چنین مازندران از قدرت و نفوذ زیادی برخوردار بودند.

به طور کلی تاریخ گیلان و مازندران به هم بسیار مرتبط است و در جاهایی مشترک و یکی می شود. شاید آماردها این جا تاریخ گیلان و مازندران را به هم پیوند دهند.

اقوام باستانی کناره دریای مازندران(۲)

اقوام باستانی کناره دریای مازندران(۲):

۲- قوم کادوس

درباره خاستگاه، نژاد و گستره ی زندگی کادوسیان – که از اقوام باستانی گیلان به شمار می روند و این آن معنی را می دهد که جزو مغلان نبوده اند – دیدگاه های گوناگونی ابراز شده است. پلوتارک، نویسنده ی پرآوازهی یونان باستان، کادوس را سرزمینی کوهستانی با راه های دشوار معرفی نمود که همیشه ابر آسمانش را پوشانده و در جنگل هایش سیب و گلابی خودرو می روسد. استرابون، جغرافی دان یونانی زیستگاه کادوسیان را بلندی های کوهستانی بخش غربی و نیز قسمت جلگه ای گیلان می دانست. به گزارش سرهانری راولینسن کوهستان های شمالی و جنوبی دره ی سپید رود، زیستگاه طوایف کادوسی به شمار می رفت. بر پایه ی گزارش های جغرافی دانان و مورخان قدیم و نیز پژوهش های محققان معاصر، می تون گفت که کادوس سرزمینی کوهستانی، جنگلی و پرباران در دوسوی سپید رود بوده است. درباره ی نژاد کادوسیان از قدیم تا کنون دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است.سر آرنولد ویلسن در پژوهش های خود اقوام جنوب دریای کاسپین، از جمله کادوسی ها را از ساکنان نخستین و بومی پیش از آریائیان می داند و نوشته است:

اقوام باستانی کناره دریای مازندران

۲- قوم کادوس

درباره خاستگاه، نژاد و گستره ی زندگی کادوسیان – که از اقوام باستانی گیلان به شمار می روند و این آن معنی را می دهد که جزو مغلان نبوده اند – دیدگاه های گوناگونی ابراز شده است. پلوتارک، نویسنده ی پرآوازهی یونان باستان، کادوس را سرزمینی کوهستانی با راه های دشوار معرفی نمود که همیشه ابر آسمانش را پوشانده و در جنگل هایش سیب و گلابی خودرو می روسد. استرابون، جغرافی دان یونانی زیستگاه کادوسیان را بلندی های کوهستانی بخش غربی و نیز قسمت جلگه ای گیلان می دانست. به گزارش سرهانری راولینسن کوهستان های شمالی و جنوبی دره ی سپید رود، زیستگاه طوایف کادوسی به شمار می رفت. بر پایه ی گزارش های جغرافی دانان و مورخان قدیم و نیز پژوهش های محققان معاصر، می تون گفت که کادوس سرزمینی کوهستانی، جنگلی و پرباران در دوسوی سپید رود بوده است. درباره ی نژاد کادوسیان از قدیم تا کنون دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است.سر آرنولد ویلسن در پژوهش های خود اقوام جنوب دریای کاسپین، از جمله کادوسی ها را از ساکنان نخستین و بومی پیش از آریائیان می داند و نوشته است:

“ساکنان اولیه ایران که اولاد آنان هنوز در گیلان و مازندران و در نواحی جنگلی سواحل خزر یافت می شوند… به وسیله ی اقوام بادیه نشین آریایی زبان … از سرزمین خود رانده شدند و این امر از دوهزار سال پیش از میلاد آغاز شده است و قرن ها ادامه یافت.”

پلین مورخ سده ی اول میلادی کادوسیان و گِل ها(گیل در زبان گیلکی می شود گل) را قوم واحدی می داند. ژ دوسنت کروا در کتابی با نام تحقیقات تاریخی و جغرافیایی درباره ی سرزمین ماد تالیف کرده است، آورده که دنیس لو پیریژت از این قوم با نام گل سخن گفته است. دیاکونوف کادوسیان را تیره ای از یک قوم ساکن در جنوب دریای کاسپین معرفی می کند. وی کادوسیان را – که در منابع ارمنی کاتی شیان نامیده شده اند – قبیله ای مهم و مستقل می داند که در کوه های جنوب رود ارس، در ناحیه ای میان گل ها و کاسپیان زندگی می کردند. دیاکونوف هم چنین درباره ی آنان نوشته است:

“کادوسیان هنوز در دوران جماعت های بدوی می زیستند و محتملاً به شکار و دامداری می پرداختند و شاید به باغداری نیز اشتغال داشتند و دو پیشوا امورایشان را اداره می کرد.پادشاهی ماد از عهده ی مطیع ساختن ایشان بر نیامد.”

بارتولد درباره ی کادوسیان نوشته است:

“در عهد قدیم سکنه ی گیلان را کادوسیان تشکیل می دادند که در قید اطاعت دولت هخامنشی نبودند. همین قوم یا قسمتی از آن را گل… هم می نامیدند و ولایت گیلان کنونی نام خود را از اسم قوم مزبور دارد. بعد در شرق این سامان ماردان یا امردان سکونت داشته اند و رود سپید رود به نامشان “آمارد” نامیده می شد…”

پژوهشگران ایرانی در تحقیقات خود درباره ی کادوسیان دیدگاه های متفاوتی اباز داشته اند. پیرنیا درباره ی کادوسان، بر پایه ی گزارشات مورخان یونانی چنین نوشته است:

“کادوسیان مردمی بوده اند که در گیلانات سکنی داشته اند. بعضی تصور می کنند که این ها نیاکان تالش های کنونی بوده اند و کادوس مصحف شده ی یونانی تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده. عجالتاً مدرکی برای تائید این حدس نداریم. کادوسیان را بعضی محققین از بومی های ایران پیش از آریائیان به این سرزمین می دانند و این ها گیلان و قسمت شمالی شرقی آذربایجان سکنا داشتند.”

اما دکتر محمد جواد مشکور درباره ی کادوسیان نوشته است: “کادوسیان مردمی بودند که در گیلان جای داشتند و ظاهرا نیاکان تالش های کنونی بوده اند و کادوس مصحف یا یونانی شده تالوش استن که بعد ها تالش شده است و از بومیان سابق ایران قبل از آمدن آریاائیها بوده اند.”

احمد کسروی نیز تالش های کنونی را بازماندگان کادوسیان می دانست و در این باره نوشته است:

“این بی گفت و گو است که نشیمن “کادوسان” در کوهستان شمال شرقی آذربایجان، در آن جا می بوده که اکنون جایگاه تالشان است. ولی دانسته نیست که آنان کی رفته اند، و اینان به جایشان کی آمده اند؟… می باید گفت: نه کادوسان از میان رفته اند و نه تالشان از جایی دیگر آمده اند. این تالشان فرزندان و بازماندگان همان کادوسان هستند و نام تالش از نام کادوس می باشد.”

بر اساس گزارش های مورخان دوره ی باستان، کادوسی ها مردمی پیکارجو و جنگاور بوده اند. آنان هنگامی که از جنگ ها و کشمکش های درونی فارغ می شدند، به پیکار با بیگانگان بر می خواستند و یا در مقابل شرایطی، نیروی جنگی خود را به اقوام دیگر و هم پیمانان خود که د حال جنگ با دشمنان خود بوده اند واگذار می کردند. جنگاوران کادوسی به شرح تاریخ نویسان باستانی(کتزیاس و گزنفون) با ماد ها، آشوریان و بابلی ها بارها به پیکار برخاستند. کادوسان هم چنین به هنگامی توان یابی کوروش در ایران، با وی متحد شدند و وی را در چیرگی بر دولت های ماد، لیدی و بابل یاری کردند و این به آن معنی نیست که زیر فرمان کوروش رفته باشند. در هنگامه یورش اسکندر مقدونی و نبردهای پی در پی او با سپاهیان داریوش سوم هخامنشی، کادوسیان در پیکار با لشکریان یونانی و مقدونی نقش برجسته ای بر عهده گرفتند و در پیکارها به پیروزی هایی نیز دست یافتند. کادوسی ها از قرن هشتم پیش از میلاد در بسیاری از جنگ ها متحد سکاها بوده اند و با آن ها روابط نزدیک و دوستانه ای داشته اند.

اقوام باستانی کناره دریای مازندران

اقوام باستانی کناره دریای مازندران:

ا – قوم کاس

یکی از معروفترین و قدیمی ترین اقوامی که به عنوان ساکنان گیلان معرفی شده اند، قوم کاس است که از دو تیره ی کاس پی و کاس سی تشکیل میشد.
“پی” به معنای رود یا آب است و کاس پی یعنی کاسی های ساحل نشین و “سی” هم به معنای سنگ و کوه است و به کاس سی یعنی کاسی های کوه نشین…ژ

اقوام باستانی کناره دریای مازندران

ا – قوم کاس

یکی از معروفترین و قدیمی ترین اقوامی که به عنوان ساکنان گیلان معرفی شده اند، قوم کاس است که از دو تیره ی کاس پی و کاس سی تشکیل میشد.

“پی” به معنای رود یا آب است و کاس پی یعنی کاسی های ساحل نشین و “سی” هم به معنای سنگ و کوه است و به کاس سی یعنی کاسی های کوه نشین…
انسان که از پیش از حمله آریائیان به فلات ایران، از آوازه و قدرت زیادی برخوردار بودند، نه تنها گیلان، بلکه چنان که در نقشه مشرق قدیم تشان داده شده است در کناره ی غرب دریای کاسپین از محل تلاقی رود کرا و ارس تا جنوب و جنوب غربی این دریا می زیستند.
نام این قوم در منابع تاریخی به صورت های کوشائیو، کوسایی، کیس سی، کوس س و کاس سی ثبت شده است. دانشمندانی مانند هنری فیلد، ارنست هرتسفلد و سر آرتر کیث بر این باورند که کاسپیان در هزاره ی چهارم و پنجم پیش از میلاد کشاورز بودند و دانش کشاورزی را در کنار دریاکناران کاسپین و اطراف رود سند، جیحون، سیحون، دجله و فرات منتشر کردد. لازم به ذکر است که کاس ها به دلیل شهرت و اهمیت خود در دنیای باستان ، دریایی که اکنون با نام خزر در ایران مشهور است و اقوام مختلفی در طول تاریخ در کنار آن زیسته اند را به نام خود ثبت کرده اند. غربی ها هنوز این نام را به نام کاس ها می شناسند و در منابع و نقشه های جغرافیایی این دریا را کاسپین (Caspian sea) می نامند. البته بنده فکر می کنم در ایران هم باید روال عوض شده این دریا را با نام حقیقی اش بخوانند، درست همانند این است که به خلیج فارس یا همان دریای پارس بگویند خلیج عربی. شرایط دقیقا مشبه است. باری، گیرشمن درباره ی قدیمی ترین سندی که اشاره به نام کاس ها دارد، نوشته است:
“قدیمی ترین مراجعی که در آن ها ذکر کاسیان به میان آمده است، متون مربوط به قرن بیست و چهارم پیش از میلاد است که متعلق به عهد پوزورو – اینشو شیشناک است. به نظر می رسد که آنان در طی هزاره ی سوم پیش از میلاد، این قوم از نسبتاَ بی اهمیت بوده است. آشوریان آنان را به نام کاسی می شناختند. این اسم به شکل کوسایوئی توسط استرابون یاد شده و او جای کاسیان را در ناحیه شرقی تر، در دربند های خزر، بالای تهران کنونی یاد می کند که جزوی از قلمرو گیلان بود. تصور می شود نام شهر قزوین نیز و هم چنین دربای خزر ممکن است حاکی از خاطره ی این قوم باشد…
نام قوم کاس در هیچ یک از اسناد و کتیبه های هخامنشی نیامده است، اما هرودوت، تاریخ نویس دوره ی باستان در فهرست مالیاتی ای که از ایران تهیه کرده است، ضمن شرح استان یازدهم، از کاسپی ها! نیز نام می برد.(البته این در حالی است که خود داریوش در کتیبه اش از این قوم به عنوان تابع نام نمی برد و این به اصطلاح پدر تاریخ!!!! که مخصوصا ارقام فوق العاده دقیق تاریخی ارائه می دهد از قبیل لشگرکشی ۵ میلیونی خشایار شاه چیزی می نویسد که خود شاه هم ننوشت! پس می توان ۹۹% به درستی مطلب شک کرد) به نوشته پدر تاریخ !، هرودوت، آنان سالیانه ۲۰۰ تالان معادل ۵۳۰۰ کیلوگرمنقره به دولت هخامنشی پراخت می کردند. هم چنین در بند های ۶۷ و ۶۸ کتاب هفتم تاریخ هرودوت، از کاسیان به عنوان گروه های مسلحی به خشایار شاه در ارتش ۵ میلیون نفری اش! کمک می کرده اند. البته من فکر می کنم که در آن دوران هرودوت نمی دانست می تواند از واحدی به نام میلیارد هم استفاده کند، وگرنه…
در زمان یورش اسکندر به ایران، کاسی ها در برابر سپاه یونانی و مقدونی مقاومت زیادی نشان دادند و اسکندر نتوانست سرزمین آنان را فتح کند و برآنان پیروز شو. از دوره ی اشکانیان نام کاس پی ها و کاس سی ها به مرور فراموشی سپرده شد، به گونه ای که در آستانه ی پیدایش مسیحیت دیگر در منابع تاریخی از آنان یادی نشده است. به نظر می رسد این قوم پیش از تاریخ – که نامش در ادوار تاریخی در ردیف نام اقوامی آمده است که در جنگ ها در سپاه شاهنشاهان ایران حضور می یافتند – با پیش آدن حوادث تازه در فلات ایران، اقوام بومی و ایرانی مستحیل شده اند، هر چه امروز نامشان در گیلان و مازندران و سایر نقاط ایران در اعلام جغرافیایی باقی مانده است، مانند نام واژه های کاسان، کاسی سرا، کاس احمدان در قسمت غربی گیلان. هم چنین به جز دریای کاسپین که در نقشه های جهانی به این نام معروف است، کوه قفقاز (کوه کاس) و شهر قزوین(کاسپین) . کاشان نام خود را از قوم کاس گرفته اند. این نامواژه ها از جمله شواهد سکونت کاس ها در دوسوی البرز در زمان های دور هستند.
بر پایه های گزارش های مورخان پیشین و پژوهش های محققان و باستان شناسان دوره ی معاصر، کاس ها از قدی می ترین اقوام شناخته شده پیش از آریائیان در فلات ایران به شمار می روند، پس از قرن ها زندگی در نواحی ساحلی و کوهستانی کرانه ی شرقی، غربی و جنوبی دریای کاسپین به دلایلی چون افزایش جمعیت و تراکم جمعیت و یا فشار اقوام مهاجر، ناگزیر به طرف سرزمین های جدید حرکت کردند. در همین راستا، گروهی از آنان که کاس پی خوانده می شدند، با پشت سر گذاشتن سرزمین های شمالی البرز، به سوی دامنه های جنوبی البرز سرازیر شدند و در آن سرزمین ها جای گرفتند و گروهی دیگر که کاس سی نام گرفتند با گذشتن از کوهستان های شمال ایران، وارد غرب ایران شدند و بر خاور و باختر رشته کوه های زاگرس چیرگی یافتند. گروهی از اینان پس از چندی، به دلیل تداوم موج های مهاجرت و فشار اقوام تازه وارد، ضمن برجای گذاشتن آثاری از تمدن خود در دره های زاگرس، در جلگه ی میان رودان نفوذ کردند و با تشکیل دولتی نیرومند(سومر) از سال ۱۷۴۷ تا ۱۱۷۱ پیش از میلاد در این بخش از آسیا فرمان راندند. استرابون، جغرافی دان و وقایع نگار مشهور یونان باستان خاستگاه کاس سی های باختر ایران را جنوب رود ارس و کنار دریای کاسپی معرفی می کنند و آنان را مهاجرانی می دانند که از کنار آن دریا به زاگرس و میان رودان راه یافتند. وی در نوشته هایش مسیر مهاجرت کاس سی ها را که در یادداشت های تاریخی با نام های مختلف یاد شده اند – از دریاکناران به زاگرس (نواحی کردستان، کرمان شاهان، لرستان) و میان رودان دانسته است. بارتولد خاور شناس معروف روسی بر این باور است که کاسپیان همان کاسیان هستند که زندگی در سواحل دریای کاسپی را به کوهستان های باختر ایراان ترجیح دادند و به همراه سایر تیره ای از کاسی هایی (کاسیت ها) به شمار می آورد که در باختر ایران از قدرت و نفوذ فراوانی برخوردار شدند. برخی از مورخان دنیای باستان مانند پلین این نام را به تمام قبایل و اقوام ساکن سواحل جنوبی دریای کاسپین که یک گروه زبانی مشترک را در مقابل گروه زبان مادی تشکیل می دادند، اطلاق می کند. بعی از محققان نژاد و زبان کاس ها را هندواروپایی دانسته اند، از جمله دکتر مشکور نوشته است:
“به قول استرابون، کاسی ها از ماد و کنار دریای کاسپین به حوالی لرستان آمده بودند… از بررسی نام های خدایان و شاهان آن ها معلوم می شود که زبان ایشان با زبان مردم قفقاز یک ریشه داشته و شباهت زیادی به زبان هندواروپایی دارد. بنابر این میتوان تصور کرد که آنان چون ماد ها از نژاد آریایی بودند که پیش از قوم ماد و پارس به این منطقه آمده بودن” البته درا ین نوشته پارت ها جاگذاشه شدند. ولی امروزه معلوم شده که آریایئها از سمت شرق ایران وارد شده اند. آن دسته از آریایی هایی که از قفقاز جداگانه به فلات ایران و منطقه گیلان آمده اند سیت ها یا همان سکاها بودند که در آینده درباره آن ها بحث خواهد شد.
اما دیاکونوف، مورخ و باستان شناس روسی با رد این دیدگاه، ندعی است که هنوز مدارکی معتبر به دست نیامده تا نشان دهد کاس ها از نظر نژادی یا زبانی با اقوام هندواروپایی مرتبط بوده اند. به باور وی، آنان از دوران دیرین که کسی به یاد ندارد، در بخش هایی از ایران زندگی می کردند. هرتسفلد و سر آرتور کیت، دوتن از خاورشناسان برجسته ی معصر کاسپیان را نام قابل قبولی برای اهالی بومی و هم چنین فلات ایران پیش از ورود آریایی ها می دانند. این دو پژوهشگر دنیای باستان هم چنین بر این باورند که کاسپیان در هزاره ی چهارم و پنجم پیش از میلاد کشاورز بودند و دانش کشاورزی را در کنار دریاکناران کاسپین و اطراف رود سند، جیحون، سیحون، دجله و فرات منتشر کردد. پروفسور گیرشمن نیز بر پایه ی تحقیقات گسرد ی خود درباره ی نخستین اقوام ساکن در فلات ایران انجام داده اند، بر این باور است که نام کاس سی یا کاس پی ممکن است مفهوم نژادی وسیع تری از نام قومی واحد اشته باشد و همه اقوام آسیایی (غیر هندواوپایی، غیر ترک، غیر شرق دور و غیر سامی) را که ایران را به اشغال خود در آوردند در بر گیرد.

ممکن است بگویید این انسان ها از کجا آمده اند که جزء هیچ کدام از دستجات بالا نیستند در پاسخ باید گفت که:
درباره ی زمان پیدایش انسان و آغاز فعالیت او بر روی کره زمین، بر اساس فسیل های یافته شده از بشر اولیه، دیدگاه های گوناگونی ارائه شده است. بسیاری از دانشمندان بر این باورند که یک میلیون سال پیش (هم زمان با آغاز دوران چهارم زمین شناسی) انسان های اندیشمند پیدا شدند. تا کنون، تمامی دانشمندان، شرق آفریق را منشا انسان دانسته اند. بر اساس دیدگاه دانشمندان، انسان های نخستین پس از حضور در آفریقا، به اروپا، آسیا مهاجرت کردند و در سرتاسر این دوقاره پراکنده شدند. در طی این فرآیند، انسان های نخستین وارد خاور میانه و فلات ایران شدند و دسته هایی از آنان در جست و جوی مکانی بهتر برای زندگی، به مرور در نواحی جنوبی دریای کاسپین جای گرفتند.